فرمول موفقیت چیست؟ افراد موفق چگونه به موفقیت می‌رسند؟


اگر آلبرت باراباشی (Albert-László Barabási) را نشناسید و ندانید او یکی از بزرگان مطرح در زمینه‌ی دانش شبکه (Network Science) است و علاوه بر ریاست مرکز تحقیق روی شبکه‌های پیچیده‌ی دانشگاه نورث‌ایسترن، با دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد هم همکاری نزدیک دارد، احتمالاً به سادگی از کنار کتابی با عنوان فرمول (The Formula) عبور خواهید کرد؛ به ویژه این‌که در عنوان فرعی کتاب ادعا شده باشد که این کتاب قرار است قوانین موفقیت را – آن‌هم در مقیاس جهانی – با شما در میان بگذارد.

باراباشی کوشیده است در کتاب فرمول با تکیه بر مطالعات و تحقیقاتی که خودش و دیگران انجام داده‌اند، برخی از  قوانین حاکم بر موفقیت را با خوانندگان خود در میان بگذارد.

قوانین موفقیت با روش موفقیت تفاوت دارد

پیش از این‌که وارد بحث قوانین موفقیت شویم، لازم است تأکید کنیم که قانون موفقیت با روش موفقیت تفاوت دارد:

مثلاً ما قانون گرانش را می‌شناسیم و می‌دانیم که درک عمیق و به‌کارگیری این قانون برای سفر به فضا ضروری است.

اما رفتن به فضا نیازمند چیزی بیش از آگاهی به قانون گرانش است.

اتفاقاً قانون گرانش بیشتر به ما یادآوری می‌کند که چرا بشر قرن‌ها به فضا نرفته و چرا شما اکنون روی زمین، مشغول خواندن این مطلب هستید.

باراباشی هم درباره‌ی قوانین موفقیت حرف می‌زند و بیشتر به ما می‌فهماند که چرا تا به حال، آن‌قدر که می‌خواسته‌ایم موفق نشده‌ایم. باقی ماجرا (یعنی پیدا کردن مسیر موفقیت) در این کتاب بیشتر بر عهده‌ی خواننده گذاشته شده است.

آلبرت باراباشی - نویسنده کتاب فرمول موفقیت

تفاوت عملکرد و موفقیت

می‌توان گفت کلیدی‌ترین نکته‌ی کتاب، تعریف موفقیت و تفکیک موفقیت از عملکرد است.

همه می‌دانیم که عملکرد، نقش مهمی در موفقیت دارد: به‌هر حال تا کاری انجام ندهیم و تا کار را به شکل اثربخش انجام ندهیم، نمی‌توانیم انتظار موفقیت داشته باشیم.

اما به فرض این‌که پذیرفته‌ایم موفقیت و عملکرد به هم ربط دارند، هنوز پرسش دیگری پیش روی ما قرار دارد: «این رابطه چگونه است؟ عملکرد چگونه و طی چه فرایندی به موفقیت تبدیل می‌شود؟»

چند جمله از کتاب باراباشی را در این زمینه بخوانیم (تأکید‌ها از متمم است):

موفقیت به تو و عملکرد تو اشاره ندارد؛ بلکه به ما اشاره دارد. این‌که ما عملکرد تو را چگونه درک و دریافت می‌کنیم [و چه برداشتی از آن داریم].

این تعریف، نقطه‌ی آغاز بحث ما و پایه‌ی همه‌ی تحقیقاتی است که در این کتاب به آن‌ها اشاره شده است.

عملکرد (= کاری که تو انجام می‌دهی) می‌تواند رکورد تو در دوچرخه‌سواری باشد؛ یا تعداد خودروهایی که معامله کرده‌ای؛ یا امتیازی که در یک امتحان تستی به دست آورده‌ای.

عملکرد متغیری است که تو تا حدی روی آن کنترل داری: تو با تمرین کردن و برنامه‌ریزی و توسعه‌ی مهارت‌هایت می‌توانی عملکرد خودت را بهبود دهی و حتی عملکردت را با عملکرد دیگران مقایسه کنی.

اما موفقیت به کلی چیز دیگری است: موفقیت یک مقیاس جمعی است که نشان می‌دهد عکس‌العمل مردم به عملکرد تو چیست.

به بیان دیگر، اگر می‌خواهیم موفقیت خود را اندازه بگیریم، نمی‌توانیم صرفاً در خلاء به عملکرد و دستاوردهایمان نگاه کنیم. بلکه باید جامعه‌ و جمعی را که در آن عضو هستیم بررسی کنیم و ببینیم پاسخ و عکس‌العمل آن‌ها به دستاوردهای ما چیست.

ندانستن فرمول موفقیت باعث شده که دستاوردها و داشته‌های افراد بسیاری در طول تاریخ گم شود

نقدی بر کتاب فرمول موفقیت باراباشی

دیدن این‌که دانشمند بزرگی مانند باراباشی به سراغ کتاب‌های عمومی آمده، قطعاً هیجان‌انگیز و لذت‌بخش است. آن هم حوزه‌ی موفقیت که بیشتر در اختیار سخنرانان انگیزشی است و در ایده‌آل‌ترین حالت، نویسندگانِ پاپ (عامه‌پسند) مانند دنیل پینک و ملکوم گلدول به سراغ آن آمده‌اند.

خود باراباشی در مصاحبه‌ای تأکید می‌کند که در کتاب‌های مشابه، مشکلات روش‌شناسی متعددی وجود داشت است. از جمله این‌که در بررسی‌های آماری، گروه کنترل را به‌کار نمی‌گرفته‌اند:

اگر صد نفر آدم موفق را بررسی کنید و ببینید همه‌ی آن‌ها ساعت شش صبح بیدار می‌شوند و نتیجه بگیرید که بیدار شدن در ساعت شش، عامل موفقیت است، گرفتار یک اشتباه جدی شده‌اید.

چون ده میلیون نفر دیگر وجود دارند که شش صبح بیدار می‌شوند و شکست خورده‌اند.

وجود گروه کنترل باعث می‌شود چنین خطاهایی به وجود نیاید.

تسلط علمی باراباشی باعث شده که به سراغ تحقیقات معتبر برود و در گزارش‌هایی که ارائه می‌کند، چنین خطاهایی وجود نداشته باشد.

بر همین اساس، مجموعه یادداشت‌ها و منابع انتهای کتاب او، خود یک مجموعه‌ی غنی است که برای علاقه‌مندان به مطالعه در مرز مشترک دانش شبکه‌ها (Networks Theory) و موفقیت، یک گنجینه‌ی ارزشمند محسوب می‌شود.

اما مسئله این‌جاست که اگر گزارش تحقیقات معتبر را کنار بگذارید، در بقیه‌ی کتاب، نتیجه‌گیری‌های شتابزده‌ی فراوانی دیده می‌شود و باراباشی تقریباً هر چیز را به هر چیز دیگری که ربط نداشته ربط داده است.

بعد از ماجرای پیانو، به تمایز بصری اشاره می‌کند و ناگهان به این نکته می‌رسد که بین چند داوطلب که همگی شایسته‌اند و رزومه‌ی خوب دارند، جوراب صورتی می‌تواند خود عامل تمایز و استخدام شدن باشد.

این‌جاست که می‌بینیم باراباشی با آن سطح از وسواس در حد گروه کنترل، ناگهان به شنیده‌ای از یک نفر (someone) که حتی نامش را هم به‌خاطر نمی‌‌آورد استناد می‌کند.

نقد دیگری هم که می‌توان بر کتاب مطرح کرد این است که در بخش‌های بسیاری از کتاب، موفقیت در نگاه باراباشی با موفقیت در محیط آکادمیک مترادف فرض شده است (البته نه در همه جا).

این مسئله هم به هر حال به این واقعیت باز می‌گردد که باراباشی یک دانشگاهی است و نباید تعجب کنیم که نخستین مصداق موفقیت برای یک دانشگاهی، موفقیت در دانشگاه بوده است.

اما همان‌طور که گفته شد، کتاب به خاطر منابع ارزشمندش، مقالاتی که به آن‌ها ارجاع داده شده و تجربه‌هایی که در آن نقل شده، کتابی خواندنی و آموزنده است.

سری مطالب حوزه انگیزش-و-هیجان

نوشته فرمول موفقیت چیست؟ افراد موفق چگونه به موفقیت می‌رسند؟ اولین بار در متمم. پدیدار شد.

درباره نویسنده: administrator

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *