اجازه بدهید بحث دربارهی قانون مورفی (Murphy’s Law) را با یک مثال ساده آغاز کنیم.
اگر کارتون مورچه و مورچهخوار را دیده باشید، احتمالاً یکی از صحنههای معروف آن را بهخاطر دارید. در بخشی از آن کارتون، مورچهخوار زبان خود را روی خیابان پهن میکند تا مورچه را هنگام عبور از آنجا بگیرد و گرفتار کند. اما در همان لحظه، اتوبوس جهانگردی از آن نقطه عبور میکند و زبان او را زیر میگیرد.
مورچهخوار با عصبانیت فریاد میزند: اتوبوس جهانگردی فقط سالی یک بار از اینجا رد میشود؛ آخر چرا حالا؟
برای نسلی که آن کارتون را دیدهاند، اتوبوس جهانگردی اصطلاحی است که برای بدشانسیهای غیرقابلانتظار به کار میرود: اتفاقهای نادری که فرض ما بر این است که بهندرت با آنها روبرو خواهیم شد؛ اما ظاهراً در اغلب مواقع، در مسیر ما قرار میگیرند.
قانون مورفی
اسم رسمیترِ ماجرای اتوبوس جهانگردی، قانون مورفی است. قانونی که ادعا میکند: اگر این امکان وجود داشته باشد که اوضاع بد شود، حتماً چنین خواهد شد.
به زبان ساده و خودمانی: اگر فکر میکنی یک بدبختی میتواند برایت اتفاق بیفتد (هر چند با احتمال بسیار پایین)، مطمئن باش که با احتمال بالا، برایت اتفاق خواهد افتاد.
البته این تنها تعریف قانون مورفی نیست و آن را با جملهبندیهای متفاوتی هم نقل کردهاند:
اگر برای یک پروژه، کار یا یک اتفاق، چند سرنوشت مختلف قابل تصور باشد، بیتردید بدترین آنها روی خواهد داد.
خلاقیت انسانها کمک کرده که این قانون را – که میتوان آن را مانیفست بدبینی نامید – به شکلهای دیگری هم بیان کنند:
رابطهی ادوارد مورفی و قانون مورفی
قانون مورفی به ادوارد مورفی (Edward A. Murphy) منسوب است. ادوارد مورفی مهندس هوافضای آمریکایی است که ظاهراً بر اساس تجربههای نامطلوب در کار اجرایی (از جمله اشتباهات سیمکشی مدارها) دائماً این توصیه را به همکارانش میکرده که: «همیشه فرض کنید بدترین اتفاقی که میتواند بیفتد، خواهد افتاد.»
بنابراین توصیهی او بیشتر از جنس اخطار و احتیاط، و نه اشاره به یک قانون جدی و طبیعی، بوده است.
اما منسوب بودن این قانون به مورفی، به این معنا نیست که هیچکس قبل از مورفی به این نوع بدبیاریها توجه نکرده است. در کتاب Yale’s Book of Quotations (با ویراستاریِ فِرِد شاپیرو) آماده است: یک فیزیکدان ناشناس، زمانی این جمله را به عنوان قانون چهارم ترمودینامیک مطرح کرده است (قوانین واقعی ترمودینامیک، از صفر تا سه شمارهگذاری شدهاند).
آیا قانون مورفی واقعاً درست است؟
این سوال را میتوان در سه سطح مختلف پاسخ داد.
نخستین سطح، برخورد عامهی مردم با این قانون است. کافی است در کوچه و خیابان از افراد مختلف بخواهید که تجربهی خود را از قانون مورفی در زندگیشان بیان کنند. احتمالاً افراد بسیاری را خواهید یافت که مثالها و خاطرات فراوانی در زمینهی درست بودن این قانون دارند.
سطح دوم، برخورد کسانی است که با اصول روانشناسی آشنا هستند. آنها به سرعت میتوانند علتِ رایج شدن قانون مورفی و باور اغلب انسانها به آن را برایتان شرح دهند:
اغلب مصداقهای قانون مورفی که ما در زندگی خود میشناسیم و به خاطر میآوریم، حاصل خطاهای شناختی ذهن ما و بهطور دقیقتر، خطاهای یادآوری در حافظه هستند.
خطاهای بسیار متنوعی در ذهن ما میتوانند به تقویتِ باور به قانون مورفی کمک کنند.
مثلاً تمرکز بر آخرین اطلاعات باعث میشود ما نتوانیم نگاه آماری واقعی به رویدادهای بد داشته باشیم و وزن آخرین رویداد نامطلوب، در ذهنمان بیشتر باشد.
ضمن اینکه پس از پذیرش قانون مورفی، خطای تأیید خود کمک میکند مصداقهای آن را پررنگتر ببینیم و موارد نقض آن را نادیده بگیریم.
همچنین روانشناسی شناختی این نکته را تأیید میکند که تجربههای همراه با هیجان، در ذهن ما ماندگارتر هستند و بهتر و شفافتر ثبت میشوند (+). بنابراین، خاطرهی روزی که ماشین را شستهاید و باران نیامده، به عنوان یک خاطرهی خنثی، در مقایسه با خاطرهی بارش باران دقیقاً بلافاصله پس از پرداخت قبض کارواش، سریعتر از ذهن پاک میشود و طبیعی است که در طول زمان، مغز ما به انباری از خاطرات نامطلوب (مصداقهای قانون مورفی) تبدیل شود.
اگر کمی با خطاهای شناختی آشنا باشید، به سادگی میتوانید این توضیحات را با نمونهها و مصداقهای بیشتر، کاملتر کنید.
اما سومین سطح برخورد، توجه دقیقتر به مصداقهای قانون مورفی است. کاری کسانی مانند روبرت متیوس و ریچارد رابینسون انجام دادهاند (+).
نمایش کامل این مطلب برای کاربران آزاد متمم انجام میشود.
ثبت نام به عنوان کاربر آزاد متمم، سریع و رایگان است و کافی است برای خودتان نام کاربری و رمز عبور تعریف کنید.
شما با ثبت نام به عنوان کاربر آزاد، به درسهای مختلفی (از جمله: استعدادیابی، سبک زندگی، هوش کلامی، افعال پرکاربرد انگلیسی، مهارتهای ارتباطی و پاراگراف فارسی) دسترسی پیدا خواهید کرد.
مقاله و کتاب درباره قانون مورفی
دربارهی قانون مورفی، مقالات متعددی وجود دارد و با یک جستجوی ساده میتوانید تعداد زیادی از آنها را بیابید. اغلب این مقالات، به جنبههای روانشناختی قانون مورفی پرداختهاند. برخی دیگر هم، کوشیدهاند با تحلیلهای فیزیکی و آماری، برخی از مثال های قانون مورفی را بررسی کنند.
در این میان، اگر علاقهمند باشید دربارهی این قانون بیشتر بخوانید و بدانید، میتوانیم دو منبع مفید را به شما معرفی کنیم.
یکی از آنها مقالهای است که در نشریهی Scientific American منتشر شده است:
The Science of Murphy’s Law (فایل PDF)
دیگری هم کتابی است با عنوانِ چرا همیشه نان تست از سمت کرهای بر زمین میافتد:
Why the toast always lands butter side down (لینک آمازون)
ریچارد رابینسون نویسندهی این کتاب، با نگاهی دقیق و علمی به جنبههای مختلف قانون مورفی پرداخته و سعی کرده مصداقهای آن را از یکدیگر تفکیک کند. تحلیلها و مثالهای او در این کتاب خواندنی و جذاب هستند.
مشارکت در بحث قانون مورفی
چه خاطرات و نمونههای دیگری در ذهن خود دارید که میشود آنها را به عنوان مصداق قانونی مورفی طبقهبندی کرد؟
The post قانون مورفی | مثال های قانون مورفی چه چیزی را به ما میآموزند؟ appeared first on متمم.