در تعریف عزت نفس دیدیم که عزت نفس، دو مولفهی اصلی دارد: احساس ارزشمندی و احساس شایستگی.
همچنین اشاره کردیم که احساس ارزشمندی یعنی اینکه من در درون خودم، برای خودم چقدر ارزش قائل هستم.
بنابراین هر چه بیشتر بکوشیم که در ذهن خود، تصویری بهتر و ارزشمندتر از خودمان بسازیم، میتوان گفت که به تقویت عزت نفسمان کمک کردهایم.
این نکتهای است که ناتانیل براندن هم در کتاب روانشناسی عزت نفس خود به شکل زیر بیان میکند:
همانطور که در دنیای بیرونی، از اشتهار و اعتبار در نزد دیگران حرف میزنیم، میتوانیم فرض کنیم که هر کس در خلوت خود، برای خودش هم اشتهار و اعتباری قائل است.
بخشی از عزت نفس به این باز میگردد که: «من در درون خود، خودم را به چه چیزی میشناسم؟»
با توجه به اینکه در ادبیات مدیریت، اشتهار بیرونی را معمولاً با اصطلاح برندسازی میشناسیم، میتوان تلاش برای ارتقاء این تصویر درونی را برندسازی درونی نامید؛ موضوعی که قرار است در این درس به آن بپردازیم.
همانطور که حتماً خودتان هم تجربه کردهاید، بخش قابلتوجهی از احساس ارزشمندی در پردازشهای ذهنی و گفتگوهای درونی که با خودمان داریم شکل میگیرد (یا از بین میرود).
گفتگوهای منفی به سادگی میتوانند احساس ما را نسبت به خودمان بد کنند. همچنین، ما گاهی اوقات در گفتگوهای درونی، روبروی خود قرار میگیریم و به نبرد با خود برمیخیزیم. به همین علت، معمولاً بخشی از هر دوره عزت نفس، به این بحث اختصاص پیدا میکند که «ما با خودمان چگونه حرف میزنیم و در ذهنمان چه میگذرد؟»
نحوهی حرف زدن یک مدیر ضعیف
فرض کنید که این جملات را از زبان مدیر یک شرکت میشنوید:
- میدانم که کیفیت محصولات ما خوب نیست، اما کافی است ما را با بقیه مقایسه کنید. باز هم صد رحمت به ما!
- میدانم که حقوق خوبی پرداخت نمیکنیم، اما با این وضع نقدینگی شرکت کار دیگری هم از دستم بر نمیآید.
- این را قبول دارم که حق شما در سالهای قبل ضایع شده است، اما الان کار خاصی نمیتوانم بکنم.
- میدانم که گاهی با شما بداخلاق هستم، اما خیلی فشار روی من است. تحمل کنید.
- میدانم که جایگاه ما باید بهتر از این باشد، اما چه کنیم که مردم درک و شعور ندارند و روی محصولات داخلی تعصب به خرج نمیدهند.
قضاوت شما در مورد چنین مدیری چیست؟ اگر بخواهید به ارزش و لیاقت چنین مدیری امتیاز دهید، چه امتیازی به او خواهید داد؟
چنین مدیری احتمالاً نزد شما امتیاز بالایی نخواهد آورد.
او را مدیری نالایق و ناتوان خواهید دانست که فعلاً صندلی مدیریت را غصب کرده است تا روزی کسی بیاید و او را از این جایگاه، بیرون براند.
این نوع حرف زدن را میتوان بازیِ میدانم … اما … نامید.
این روش حرف زدن، این شیوهی فکر کردن، این نوع باورها (حتی اگر مستقیماً بر زبان نیایند و فقط در رفتار منعکس شوند) میتوانند برند مثبت یک مدیر را نزد اطرافیان نابود کنند و به تصویری که دیگران از او در ذهن دارند، آسیب بزنند.
حالا بیایید ببینیم مصداق این نوع گفتگو در زندگی هر یک از ما چیست:
تمرین و مشارکت در بحث
به یکی از اطرافیان خودتان فکر کنید. یکی از این جملات میدانم … اما… را که میگوید (یا با رفتارش نشان میدهد) بنویسید. به نظرتان اگر بخواهد قسمت دوم این جمله را (اما …) حذف کند و به جای آن (و …) اضافه کند باید چه بگوید؟
آیا میتوانید یک میکرواکشن برای استفادهی آگاهانهتر از زمان آزاد و کمی فاصله گرفتن از زندگی مکانیکی تعریف کنید؟
نوشته برندسازی درونی | خودتان را یک چرخدنده نبینید! اولین بار در متمم. پدیدار شد.