اتفاقها و رویدادهای تلخ و نامطلوب، بخش اجتنابناپذیر زندگی همهی ما هستند: خواه از دست دادن یک رابطه؛ خواه اجبار به استعفا؛ و خواه شکست در پروژهای که برایمان بسیار مهم بوده است.
اما چگونه باید از کنار این رویدادها عبور کنیم؟
بعضی از ما در این مواقع، به سراغ نوشتن میرویم و خودمان را با نوشتن خالی میکنیم.. برخی دیگر حرف زدن را ترجیح میدهند. عدهای هم، مدام آن خاطرهی تلخ را در ذهن خود مرور میکنند تا بالاخره رنگ ببازد و فراموش شود.
سونیا لیوبومیرسکی (Sonja Lyubomirsky) از محققان مطرح در زمینهی شادمانی و زندگی شاد، مجموعهای از مطالعات و تحقیقات را در این زمینه انجام داده و به این پرسش پرداخته است که: با خاطرات خوب و بد چه باید کرد؟
اگر بخواهیم این سوال را کمی بسط دهیم باید بگوییم: با خاطرات بد چه کنیم تا زودتر از ذهنمان خارج شوند و با خاطرات خوب چه میتوان کرد تا حال خوش آنها برای مدت بیشتری باقی بماند؟
در این درس ابتدا به خاطرات بد میپردازیم و سپس دربارهی خاطرات و رویدادهای خوب حرف میزنیم (+).نوشتن، حرف زدن یا فکر کردن؟ کدام بهتر است؟
فرض کنید چند برگ کاغذ سفید جلوی شما میگذارند و چنین میگویند:یکی از رویدادهای تلخ و نامطلوب یا شکستهای بزرگ زندگیات را که هنوز به طور کامل از ذهنت بیرون نرفته در نظر بگیر.
طی سه روز آینده، هر روز پانزده دقیقه وقت بگذار و سعی کن درون خود را کند و کاو کنی. درونیترین افکار و احساسات خود را در زمینهی آن رویداد بد، استخراج کن و روی کاغذ بیاور.
اگر فکر میکنی این رویداد با رویدادهای دیگری در ارتباط است یا با زندگی دوستان و نزدیکان دیگری گره خورده، دربارهی آنها هم بنویس.
اگر میخواهی علاوه بر گذشته، از حال یا آینده هم بنویس، بدون ملاحظه به آنها هم اشاره کن.
بی هیچ محدودیتی از هر آنچه بودهای، هستی، یا دوست داری باشی بنویس.
قرار نیست جملههایت کامل باشد یا کاملاً بر پایهی منطق بنا شوند.
حالا فرض کنید یک دستگاه ضبط صدا (یا Voice Recorder موبایلتان) را در برابرتان قرار میدهند و برای سه روز متوالی، میتوانید هر بار ۱۵ دقیقه با آن حرف بزنید (درست مطابق دستور بالا. اما اینبار به جای نوشتن، حرف میزنید).
حالت سوم هم این است که برای سه روز متوالی، هر روز پانزده دقیقه، با خود خلوت کنید و دربارهی آن رویداد تلخ و نامطلوب فکر کنید (دوباره مشابه همان دستورالعملی که برای نوشتن گفته شد).
شاید برایتان جالب باشد که بررسیها نشان میدهند از بین سه فعالیتِ نوشتن و حرف زدن و فکر کردن، نوشتن و حرف زدن میتوانند حال ما را بهتر کنند. اما فکر کردن به آن رویداد منفی، حالمان را بدتر خواهد کرد.
اصل مسئله (تأثیر مثبت نوشتن و حرف زدن و تأثیر منفی فکر کردن) با تحقیق اثبات شده است. اما علت آن، بیشتر بر حدس و گمان استوار است.
لیوبومیرسکی معتقد است که نوشتن و حرف زدن، با بخش جملهسازی مغز درگیر هستند و ناخودآگاه، ما را وادار میکنند به افکار و احساسات خود نظم دهیم. ضمن اینکه نوشتن و ضبط کردن، نوعی برون ریزی ذهنی هم محسوب میشود و بار سنگین مغز ما را کمی خالی میکنند.
این در حالی است که فکر کردن، فقط در قالب کلمات نیست. بلکه تصاویر و احساسات و هیجانات هم با آن همراه میشوند و ما با مرور خاطرهی بد، دوباره رنگ و بوی تازهای به این احساسات و تصویرها میدهیم.
با چنین کاری، حتی انتظار میرود دوام و بقای افکار منفی در ذهنمان طولانیتر شود و مدت بیشتری ما را آزار دهند و مزاحممان باقی بمانند.
با رویدادهای مثبت و پیروزیها چه کنیم؟
در اینجا ماجرا برعکس میشود.
وقتی دربارهی رویدادهای مثبت مینویسیم، یا از آنها حرف میزنیم، آنها را به زیر تیغ منطق میبریم و از یک تجربهی گسترده و چند وجهی با مجموعهای از تصاویر و احساسات خوب، به یک روایت خطی ساده و بیروح تبدیل میکنیم.
هر چقدر ما دوست داریم ذهنمان سریعتر از شرّ رویدادهای منفی و شکستها خلاص شود، احتمالاً به همان اندازه دوست داریم خاطرات خوب و پیروزیها و احساسات مثبت، در ذهنمان باقی بمانند.
پس بد نیست این بار بعد از اتفاقهای خوب و پیروزیهای بزرگ، روش مرور کردن مکرر در روزهای متوالی را امتحان کنید.
چند دقیقه را کاملاً خالی کنید و به هیچ کاری دیگری اختصاص ندهید.
با خودتان خلوت کنید و بنشینید و به آن اتفاق خوب یا پیروزی ارزشمند فکر کنید.
به گذشته، حال، آینده، به همهی افرادی که با موفقیت شما گره خوردهاند، به آنچه بودهاید و آنچه هستید و آنچه میخواهید باشید فکر کنید.
اجازه ندهید تصاویر و احساسات و هیجانات مربوط به آن تجربهی خوب، به سرعت ذهن شما را ترک کنند و به دست فراموشی سپرده شوند.
سری مطالب حوزه کارگاه زندگی شادنوشته با خاطرات خوب و بد خود چه میکنید؟ اولین بار در متمم. پدیدار شد.