تعریف زندگی خوب ساده نیست.
چنانکه میتوان گفت یکی از بحثهای همیشگی دانشمندان و اندیشمندان در طول تاریخ، ویژگی های یک زندگی خوب بوده است.
از سوی دیگر، نمیتوانیم به خاطر دشوار بودن تعریف زندگی خوب، بحث دربارهی آن را کنار بگذاریم و به عواملی که یک زندگی خوب را میسازند فکر نکنیم.
قاعدتاً هر چقدر این عوامل را بهتر بشناسیم، میتوانیم راحتتر به سمت بهبود کیفیت زندگی خود گام برداریم.
اصطلاحات متعددی در میان روانشناسان برای توصیف «زندگی خوب» بهکار میرود که یکی از آنها Well-being است (این اصطلاح را در ادبیات رسمی و دانشگاهی، معمولاً به صورت بهزیستی ترجمه میکنند).
کافی است کمی دربارهی Well-being جستجو کنید تا ببینید که بسیاری از دانشمندان و متفکران، به شکلهای مختلف به آن پرداختهاند. یکی از مطالعات شناختهشده در این زمینه، توسط ریف و سینگر (Ryff & Singer) انجام شده که در آن کوشیدهاند ویژگی های زندگی خوب را با مراجعه به آراء اندیشمندانی مانند ارسطو، گوردون آلپورت، ویکتور فرانکل، آبراهام مزلو، کارل راجرز، یاهودا و یونگ بررسی کرده و طبقهبندی کنند (+).
آنها بر همین اساس، پرسشنامهای برای سنجش شاخص PWB (مخفف Personal Well-being) نیز طراحی کردهاند که در پایان همین درس، به آن میپردازیم.
شش ویژگی یک زندگی خوب
ریف و سینگر پس از بررسی نظریههای اندیشمندان مختلف و ترکیب آنها، در نهایت یک مدل شش بخشی را برای بهزیستی پیشنهاد کردهاند:
در اینجا هر یک از این فاکتورها را در چند جمله به شکل مختصر توضیح میدهیم و سپس به سراغ پرسشنامهی PWB میرویم. بررسی دقیقتر پرسشهای مطرح شده در پرسشنامه هم کمک خواهد کرد تا تصویر شفافتری از این فاکتورهای ششگانه در ذهنتان شکل بگیرد.
پذیرش خود (Self-Acceptance) به این معنا که اقدامها، انگیزهها و احساسات خود را بشناسیم و درک کنیم و مهمتر از آن: «بپذیریم».
نکتهی حائز اهمیت آن است که پذیرش خویشتن، به ضعفها و جنبههای منفی هم توجه دارد. به این شکل که علاوه بر دستاوردها و موفقیتها و نقاط قوت و ویژگیهای مثبت، بپذیریم که ویژگیهای منفی و ضعفها و شکستهایی هم داشته و داریم و هویت ما، حاصل ترکیب همهی این عوامل مثبت و منفی است.
بنابراین میتوان گفت پذیرش خود در اینجا به نوعی به معنای کنار آمدن با خویشتن است و میتوان آن را بسیار نزدیک به مفهوم عزت نفس دانست.
[ درس مرتبط: عزت نفس چیست؟ ]
رابطهی مثبت با دیگران (Positive Relations with Others) به معنای توانایی ایجاد رابطههای دوستانه، صمیمانه و عاطفیِ عمیق مبتنی بر محبت و همدلی است.
ما در درس حمایت اجتماعی به تفصیل به این بحث پرداختهایم و توضیح دادهایم که رابطههای مثبت و سازنده، میتوانند کارکردهای بسیاری در زندگی ما داشته باشند. بنابراین دوباره آن مطالب را در اینجا تکرار نمیکنیم.
[ درس مرتبط: حمایت اجتماعی چیست؟ ]
رشد شخصی (Personal Growth) نیاز به توضیح چندانی ندارد. تقریباً تمام آنچه امروزه به عنوان «توسعهی فردی» مطرح میشود، زیرمجموعهی این مولفه قرار میگیرد.
میدانیم که توجه به رشد شخصی، جایگاه ویژهای در ادبیات روانشناسی دارد و روانشناسان بسیاری به آن پرداختهاند.
از جملهی این روانشناسان میتوان به آبراهام مزلو اشاره کرد که خودشکوفایی را در رأس هرم نیازهای انسان قرار داده است و در توصیف خودشکوفایی میگوید: «یکی از ویژگیهای افراد خودشکوفا این است که میکوشند پتانسیلهای خود را به توانمندیهای واقعی مبدل کنند.»
زندگی هدفمند (Purpose in Life) هم از جمله موضوعاتی است که بیشتر نظریهپردازان کیفیت زندگی به آن پرداختهاند.
احساس اینکه «زندگی من معنا و هدفی دارد» باعث میشود که فرد، در راستای محقق کردن آن معنا و دستیابی «مأموریتی که برای خود تعریف میکند» تلاش کند.
این حرف را به زبانهای مختلف از بزرگان و اندیشمندان شنیدهایم که انسانها عمق زندگی را زمانی تجربه میکنند که برای چیزی بزرگتر از «خودشان و روزمرگیهایشان» تلاش کنند.
به همین علت است که معمولاً بخشی از برنامههای توسعهی فردی به کشف رسالت شخصی اختصاص پیدا میکند.
تسلط بر محیط (Environmental Mastery) به این معناست که فرد بخواهد و بتواند محیط خود را (از محل و سبک زندگی تا دوستان و اطرافیان) بر اساس آنچه خود میخواهد بچیند و طراحی کند.
بخش مهمی از این فاکتور به این ویژگی باز میگردد که فرد دارای مرکز کنترل درونی باشد. بخش دیگر هم به اینکه ابتکار عمل داشته باشد و در برابر وضعیت زندگیاش، موضع منفعل نگیرد.
ضعف در برنامه ریزی و نظم شخصی هم میتواند یکی از علتهای کاهش تسلط ما بر محیط و زندگیمان باشد.
البته قرار نیست همهی ما در همهی لحظات احساس کنیم که بر محیط، مسلط هستیم. هر انسانی ممکن است در لحظاتی احساس کند که «سوار بر رویدادها» نیست و این «رویدادها هستند که سوار او شدهاند.»
اما اگر حس دائمی ما این باشد که کنترل محیط از دستمان خارج شده، یکی از پایههای زندگی خوب را از دست دادهایم.
خودمختاری (Autonomy) به این اشاره دارد که فرد به سطحی از بلوغ برسد که دیگر نیازمند تأیید دیگران نباشد و بتواند بر اساس اصول و ارزشهایی که خود دوست دارد و میپسندد زندگی کند.
این خودمختاری کمک میکند که هر فردی به تدریج، لذت «اصالت» را نیز تجربه کند و لذت زندگیِ رها از تحمیل محیطی را بچشد.
بخشی از این خودمختاری به شرایطی فرهنگی و محیطی باز میگردد و اینکه عرف جامعه تا چه حد این «فردیت» را میپسندد و تحمل میکند. اما بخش دیگری هم به ویژگیهای خود فرد ربط دارد. اینکه آیا برای خود چنین حقی قائل است که متفاوت از اکثریت بیندیشد و زندگی کند؟
پرسشنامه PWB | سنجش فاکتورهای بهزیستی فردی
سری مطالب حوزه کارگاه زندگی شادنوشته ویژگی های یک زندگی خوب اولین بار در متمم. پدیدار شد.