آرون بک | شناخت درمانی، خطاهای شناختی و طرحواره‌ها


با توجه به این‌که می‌دانیم روانشناسان و روانکاوان چندان دل خوشی از یکدیگر ندارند، شاید برای شروع معرفی آرون بک (Aaron T. Beck) این نکته مناسب باشد که بگوییم او نخستین کسی است که هم از انجمن روانشناسان آمریکا و هم از انجمن روانکاوان این کشور، جایزه دریافت کرده و توسط هر دو مجموعه تقدیر شده است.

معمولاً نام آرون بک و آلبرت الیس را در کنار هم می‌بینیم. چون این دو نفر تقریباً هم‌زمان، یکی از جریان‌های کلیدی در روانشناسی شناختی را آغاز کردند که هنوز هم ادامه دارد: جریانی که انسان را فراتر از یک موجود مکانیکی یادگیرنده (اسکینر) و یا برآمده از غرایز و نیروهای درونی و تجربه‌های کودکی (فروید) می‌بیند.

اما بک و الیس یک تفاوت کلیدی هم با هم دارند که در معرفی آلبرت الیس به آن اشاره کردیم: آرون بک در مقایسه با آلبرت الیس، بیش از تجربه بر روش علمی تکیه دارد و به همین علت، جایگاهی بالاتر از الیس را در مجامع دانشگاهی به خود اختصاص داده است.

ابتدا به چند نکته از زندگینامه آرون بک (با نام کاملِ: آرون تمکین بک) اشاره می‌کنیم و سپس به سراغ کارها و دستاوردهایش می‌رویم (+):

  • آرون بک در سال ۱۹۲۱ به دنیا آمده و تا این لحظه به یک قرن زندگی بسیار نزدیک شده است.
  • پدر و مادر او از خانواده‌های روسی مهاجر به آمریکا بوده‌اند.
  • مادر بک به خاطر از دست دادن دو کودک خردسال خود، از افسردگی مزمن رنج می‌برده است. یکی از عواملی که باعث آشنایی بیشتر بک با افسردگی شد و بعدها او را به یکی از نظریه‌پردازان بزرگ افسردگی تبدیل کرد.
  • بک از چند مورد فوبیا (از جمله فوبیا نسبت به زخم و خون و نیز فوبیای خفگی) رنج می‌برد و اتفاقاً در زمینه‌ی درمان شناختی فوبیا هم راهکارهای بسیار ارزشمندی عرضه کرد.
  • آرون بک از ابتدا قرار نبوده در روانشناسی و روانکاوی فعالیت کند. او ابتدا علوم سیاسی و ادبیات انگلیسی خواند و سپس در سال ۱۹۴۶ از دانشگاه ییل در رشته‌ی پزشکی فارغ‌التحصیل شد. علاوه به روانشناسی و روانکاوی در ادامه‌‌ی مسیر زندگی‌اش در او شکل گرفت.
  • بک بیش از ۴۰۰ کتاب و مقاله منتشر کرده است.
  • او در میان چهار فرزندش، دختری به نام جودیث (Judith) دارد که روانشناس بالینی است و اکنون مدیر انستیتوی تحقیقاتی شناخت درمانی بک است. نوشته‌ها و مقالات جودیث نقش مهمی در تبیین بیشتر و بهتر مفاهیم شناخت درمانی پدرش داشته است (+).

جدا شدن از مسیر روان تحلیل‌گری

آرون بک هم مثل آلبرت الیس مسیر خود را با روان‌تحلیل‌گری به سبک فروید آغاز کرد.

اما به خاطر علاقه‌اش به روش علمی، می‌کوشید ایده‌های فروید را هم با طراحی‌های تجربی بسنجد. مثلاً برایش مهم بود که اگر «خشمی که به سمت خود هدایت می‌شود، در نهایت به شکل نیاز به رنج کشیدن و افسردگی بروز می‌کند» باید آزمایش‌های علمی، تحلیل محتوایی خواب‌ها و همین‌طور اندازه‌گیری نیاز به خودآزاری، این فرض را تأیید کنند.

او آزمایش‌های فراوانی در زمینه‌ی سنجش ایده‌های فروید انجام داد و در نهایت، به علت ناتوانی در تأمین شواهد علمی برای ادعاهای تجربی فروید، ابتدا به سوی نئوفرویدی‌ها (امثال کارن هورنای) سوق پیدا کرد و سپس به تدریج از آن‌ها هم فاصله گرفت.

او به تدریج توجه خود را به شناخت و ذهنیت معطوف کرد و به سمت پایه‌گذاری دانشی رفت که امروزه به نام شناخت درمانی (Cognitive Therapy) می‌شناسیم.

خود بک شناخت درمانی را به شکل زیر تعریف می‌کند:

یک روش فعال، هدایت‌کننده، محدود به یک بازه‌ی زمانی مشخص و ساختارمند برای درمان انواع اختلالات روانی.

این روش بر پایه‌ی یک منطق تئوریک که شکل گرفته که در‌ آن غالبِ عواطف و رفتار انسان‌ها از ساختاری که از جهان [در ذهن خود] می‌سازند، تأثیر می‌پذیرد.

اگر اصطلاحاتی مانند خطاهای شناختی، تحریف های شناختی، سه گانه شناختی و طرح واره به گوش‌تان آشناست، شما پیشاپیش با بخشی از کارهای بک آشنا هستید.

همه‌ی افکار و ذهنیت‌های ما در یک سطح نیستند

سری مطالب حوزه خودشناسی

نوشته آرون بک | شناخت درمانی، خطاهای شناختی و طرحواره‌ها اولین بار در متمم. پدیدار شد.

درباره نویسنده: administrator

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *