افسانهها میگویند نارسیس (یا نارسیسوس) چنان عاشق و شیفتهی چهرهی خود بود که وقتی به آب نگاه میکرد و تصویر خویش را میدید، دیگر نمیتوانست سر از آب بردارد.
او آنقدر در همانجا ماند و در عشق خویش گرفتار شد که نهایتاً لاغر و نحیف، در کرانهی همان رودخانه مُرد و در همان محل، گلی سبز شد که آن را نارسیس مینامند (ما هم به آن نرگس میگوییم).
ربط دادن این گل به آن داستان، ظاهراً از این روست که گل نرگس شبیه چشم است و نارسیس، فقط چشم به خویش دوخته بود (در ادبیات فارسی هم مانند ادبیات رومی، تشبیه چشم به نرگس بارها تکرار شده است).
افسانه نارسیس جزئیات فراوانی دارد که از بحث ما خارج است، اما سوال اصلی این است که آیا خودشیفتگی و خیره ماندن به خود یک بیماری است و اگر هست، چگونه باید مرز آن را با دوست داشتن خود، عزت نفس، اعتماد به نفس و سایر ویژگیهای مثبت شخصیتی مشخص کرد؟
خودشیفتگی چیست؟ آیا میتوان آن را یک اختلال شخصیتی دانست؟
اگر DSM (راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی) را معیار قضاوت قرار دهیم، خودشیفتگی یا نارسیسیزم (Narcissism) یک اختلال شخصیتی محسوب میشود.
ویژگیهایی که در DSM برای انسان خودشیفته فهرست شده به شرح زیر است (منبع | فایل PDF):
الیور جیمز در کتاب سیاسیکاری در محیط کار توصیفی ساده از رفتار فرد خودشیفته ارائه میدهد که با ویژگیهای انسانهای خودشیفته در DSM، همسو است (+):
مرز بین خودشیفتگی و دوست داشتن خود کجاست؟
معمولاً بلافاصله پس از مطرح شدن بحث خودشیفتگی و انسان خودشیفته، این سوال پیش میآید که مرز بین خودشیفتگی و دوست داشتن خود کجاست؟
همهی ما این توصیه را شنیدهایم که خودت را دوست بدار. مطالعات علمی در زمینهی عزت نفس و اعتماد به نفس هم به ما میآموزند که ویژگیهای مثبت خودمان را ببینیم (درس ده صفت مثبت من یکی از گامهای اصلی در برنامه پنج هفتهای افزایش عزت نفس است).
اگر شما هم دچار این ابهام شدهاید، لطفاً نکات زیر را با دقت بخوانید:
همانطور که در ابتدای درس تأکید شد، DSM برای خودشیفتگی نُه نشانهی مختلف مطرح کرده و گفته که حداقل باید پنج مورد از آنها در یک فرد جمع باشد تا بتوان گفت او گرفتار اختلال شخصیتی خودشیفتگی است. بنابراین با هر رفتار سادهای (مثلاً انتشار مکرر عکسهای سلفی در اینستاگرام) نمیتوانیم یک فرد را خودشیفته فرض کنیم.
خودشیفتگی از خودبزرگبینی غیرواقعی میگوید. هیچجایی در بحث عزت نفس و اعتماد به نفس و توسعه فردی، کسی توصیه نکرده که خود را بالاتر از آنچه هستیم در نظر بگیریم. اتفاقاً عزت نفس به معنای دیدنِ خود واقعی و پذیرش خویشتن است و اعتماد به نفس هم، در درک درست و واقعی توانمندیها ریشه دارد.
دوست داشتن خود به معنای دوست نداشتن دیگران و درک نکردن دیگران نیست. اما ویژگی افراد خودشیفته این است که اساساً چنان غرق در خود میشوند که دیگران را نمیبینند یا جدی نمیگیرند و از همدلی بیبهره هستند (مورد هفتم از موارد نُهگانه).
چند جملهی زیر از DSM هم میتواند مفید و روشنگر باشد:
بسیاری از افراد موفق، برخی صفات شخصیتی را از خود بروز میدهند که میتوان آنها را از جنس خودشیفتگی دانست.
اما فقط وقتی این صفات، ثابت و دائمی و مخرب و آسیبزننده بوده و عملکرد عادی فرد را مختل کنند، میتوان خودشیفتگی را به وی نسبت داد.
درس خودشیفتگی را میتوان به این صورت خلاصه کرد که:
- به سادگی روی هر فرد یا روی هر رفتاری برچسب خودشیفتگی نزنیم
- خودشیفتگی را یک اختلال شخصیتی جدی در نظر بگیریم و در صورتی که گرفتارش هستیم، از متخصص کمک بگیریم (با توصیه و نصیحت، نمیتوان یک بیماری را از بین برد)
- به آسیبهای ناشی از حضور یک فرد خوششیفته در تیم یا سازمان توجه داشته باشیم و از کنار چنین وضعیتی به سادگی عبور نکنیم (اگر هم مدیر یا فرد بالاتر از ما چنین ویژگیهایی دارد، بدانیم که سازمان قرار است هزینههای این ویژگی را بپردازد و بر این اساس، دربارهی خود و آیندهمان تصمیم بگیریم).
- اگر با توجه به نشانههای ذکر شده در درس، در حد بیماری، خودشیفته نیستیم، اما در مسیر خودشیفتگی قرار داریم، اقدامهای پیشگیرانه را انجام داده و رفتار و گفتار و نگرش خود را تعدیل کنیم. در غیر این صورت به نقطهای میرسیم که جز با مداخلهی درمانی، نمیتوانیم از دردسر خودشیفتگی فرار کنیم و دور شویم.
اگر شما هم جزو کسانی هستید که فکر میکنید افراد خودشیفته بسیاری را روی سکوهای موفقیت و در سمتهای بالای سازمانی دیدهاید، شاید مطالعهی درسِ «آیا خودشیفتگی مانع پیشرفت شغلی است؟» برای شما مفید باشد.
نوشته خودشیفتگی چیست؟ آیا من خودشیفته هستم؟ اولین بار در متمم. پدیدار شد.