احمد خیامی، مردی که به همراه برادرش محمود خیامی، بزرگترین خودروسازی کشور یعنی ایران ناسیونال (ایران خودروی امروزی) را تأسیس کرده بود، در ۷۶ سالگی، در تنهایی و غربت در تورنتو درگذشت.
مراسمی ساده و خلوت، برای تدفین او در لسآنجلس برگزار شد و کارمندهای ایرانخودرو و فروشگاههای کوروش او (که اکنون فروشگاه قدس خوانده میشدند) خبر درگذشت او را در شرایطی شنیدند که دیگر هیچ رابطهای میان خیامی و این دو مجموعه وجود نداشت.
مهدی خیامی فرزند احمد خیامی در مؤخرهی کتاب پیکان سرنوشت ما چنین مینویسد که مراسمهایی برای یادبود او در ایران برگزار شد. اما عدهای از کارگران جوان این موسسهها، این همه تجلیل را از یک «سرمایهدار» نمیپذیرفتهاند. در این میان، ظاهراً یکی از کارکنان قدیمی ایرانناسیونال چنین میگوید: «هیچکس به مرده حسادت نمیکند، بهخصوص اگر آن مرده مانند ما کارش را با کارگری شروع کرده و مانند هر کارگری، ساده و غریبانه به خاک سپرده شده باشد.»
#نشر نی که آن را به عرضهی بسیاری از کتابهای فاخر فارسی میشناسیم، با انتشار کتاب پیکان سرنوشت ما به ثبت بخش مهمی از تاریخ توسعهی صنعتی ایران کمک کرده است.
کتاب، خاطرات احمد خیامی است که به همت فرزندش، مهدی خیامی گردآوری و تدوین شده است.
این کتاب در چهار بخش اصلی تنظیم شده است. ابتدا مقدمهای از علیاصغر سعیدی آمده که در آن، به اهمیت کتاب و خلاصهای از محتوای آن پرداخته است (این مقدمه را میتوانید در میانهی مطالعه یا پس از پایان کتاب هم بخوانید).
حجم اصلی کتاب، بر اساس نوشتهها و خاطرات احمد خیامی تدوینشده و روایت اول شخص دارد:
من، احمد خیامی، آنطور که در شناسنامهام نوشته شده در سال ۱۳۰۳ در مشهد به دنیا آمدهام. تاریخ تولدم حتی در گذرنامهام روز و ماه ندارد و در آن فقط سال ۱۹۲۴ ثبت شده است.
چون پدر و مادرم سواد خواندن و نوشتن نداشتند، تاریخ دقیق ولادت مرا در جایی ثبت نکردند. در واقع، آنها تاریخ تولد هشت تن از ده فرزندشان را مکتوب نکردند و از روز و ماه و سال تولد آنها، اطلاع دقیقی در دست نیست.
مادرم یکبار در موردم گفته بود که در زمستان به دنیا آمدهام و بدینترتیب، در نخستین سفرم به اروپا دهم دسامبر ۱۹۲۴ را تاریخ تولدم تعیین کردم.
سومین بخش کتاب که دو صفحه بیشتر نیست، روایت درگذشت و دفن احمد خیامی از زبان مهدی خیامی است.
بخش پایانی هم به تعدادی عکس از پیکان و جلسات خیامی و سایر محصولات ایرانخودرو در آن دوران اختصاص یافته است.
کتابی برای کارآفرینان، مدیران و علاقهمندان به تاریخ ایران
پیکان سرنوشت ما از جهات متعددی یک کتاب مهم محسوب میشود.
نخست اینکه به تاریخچه یکی از بزرگترین بنگاههای اقتصادی ایران، آنهم از زبان یکی از بنیانگذاران آن پرداخته است.
دیگر ویژگی کتاب این است که جزو معدود کتابهایی است که به روایت کارآفرینی از زبان کارآفرینان ایرانی میپردازد. البته طی سالهای اخیر، رغبت روزافزونی نسبت به کارآفرینان و کارآفرینی وجود داشته و کتاب و مصاحبه و برنامه در این زمینه کم نیست.
اما در بخش قابلتوجهی از آنها، جنبهی تبلیغی به جنبهی آموزشی میچربد و معمولاً روایت موفقیتها و فتوحات و دستاوردها، پررنگتر از اشتباهات و شکستهاست. بخش دیگری هم با توجه به اقبال نسل جوانتر به دنیای تکنولوژی و فناوری اطلاعات، به روایت استارتآپهای موفق در ایران و سایر نقاط جهان پرداختهاند.
سومین زاویهای که اهمیت کتاب را افزایش میدهد، پرداختن آن به یکی از صنایع مناقشهبرانگیز دهههای اخیر است. گروهی بر آنند که صنعت خودرو، اساساً مناسب شرایط اقتصادی و سیاسی کشور ما نبوده و این تخصیص منابع، میتوانست روی صنایع دیگر انجام شود. عدهای دیگر، اتفاقاً این صنعت را بسیار مناسب و استراتژیک میدانند و اگر هم نقدی هست – که هست – آن را به استراتژیهای دولت و خودروسازان نسبت میدهند.
مستقل از اینکه ما به کدام اردوگاه فکری تعلق داشته باشیم، مفید است که پای حرف بنیانگذار این مجموعه بنشینیم و ببینیم که آنکس که موضوع بحث و چالش امروز را راهانداخته و بنیانگذار این صنعت بوده، خود در سر چه داشته و چه رویاهایی را میپرورانده است.
چهارمین علتی که کتاب را بالاخص برای نسل جوانتر خواندنی میکند، آشنایی با بخشی از تاریخ پر فراز و نشیب کشورمان است. پس از این آشنایی، متوجه میشویم که ابهام، جنگ، تضاد و تعارض و بحرانهای اقتصادی، هرگز محدود به یک مقطع زمانی خاص نبوده و نیستند و اتفاقاً نطفهی بسیاری از فعالیتهای بزرگ و ماندگار در چنین شرایطی شکل گرفته است.
خیامی به خوبی تصویر آن دوران را ترسیم میکند:
آن زمان، وضع خراسان طوری بود که برنج به سختی به دست میآمد و همان یکشبی که هم که در هفته پلو میخوردیم از غصهی آنها که غذا نداشتند، لقمه از گلویمان پایین نمیرفت.
شبها بزرگترین آرزویم این بود که بروم سینما، اما چون پول نداشتم بلیت بخرم هر بار یک جوری خودم را به سالن میرساندم.
… به بلیتفروش گفتم مادرم سخت بیمار است و به ما گفتهاند دکتر او به این سینما آمده و اگر دکتر را پیدا نکنم و او را پیش مادرم نبرم، ممکن است بمیرد. بلیتفروش دلش به رحم آمد و راهم داد. من هم از فرصت استفاده کردم و در تاریکی نشستم و فیلم را تا آخر تماشا کردم.
روایت کتاب، بسیار صادقانه بهنظر میرسد و حتی میبینیم که بخشی از سرمایهی اولیهی خیامی، به واسطهی گرانشدن و کمیابی کالا و خرید و فروش حوالهی جیرهی آرد و قند و شکر بوده است:
پس از شهریور ۱۳۲۰ قیمت تمام کالاهای وارداتی و خوار و بار بهطور سرسامآوری بالا رفت.
… من حوالهها[ی آرد و قند و شکر] را به قیمت بالاتری از این افراد میخریدم و میفروختم. دوران جنگ جهانی دوم بود و قیمت ارزاق عمومی روز به روز بالا میرفت و من میتوانستم با منفعت خوبی آن اجناس را بفروشم و در هر معاملهای گاهی سی درصد سود میکردم.
… کار خرید و فروش به جایی رسیده بود که بازار قند و شکر خراسان را در دست گرفتم و من بودم که قیمتها را در بورس تعیین میکردم.
آن روزها هر روز مبلغی به سرمایهام اضافه میشد، ولی قلباً احساس گناه میکردم و ناراحت بودم و تصور میکردم این کار نوعی احتکار است و تجارت واقعی نیست.
در روایتش از نحوهی تعامل با شرکتهای تأمینکنندهی مرسدس هم، همین سبک روایت را میبینیم:
به کارخانهی «ماهله» که سازندهی پیستون و سوپاپ موتورهای مرسدس بود رفتیم و مدیرانش را راضی کردم که بدون اطلاع و اجازهی مرسدس بنز به قیمتی که به آنها پیستون و سوپاپ میفروختند به من هم بفروشند.
همینطور کارخانهی سازندهی کمکفنر و فیلتر را راضی کردم که به من جنس بفروشند. اینها حتی با قیمتی به من جنس میدادند که از قیمتی که به مرسدس بنز میدادند کمتر بود.
دلیلش این بود که همهی مدیران صادرات کارخانجات آلمان عاشق خاویار و فرش ایرانی بودند و من قالی و خاویار را طوری به آنها میدادم انگار سوغاتی و هدیهای برای همسرانشان است.
ریسک پذیر و مشتریمدار
کتاب جزئیات فراوانی دارد. جزئیاتی که حتی شاید گاهی شما را خسته کند: از اینکه عقرب جایی پای حمید [فرزند احمد خیامی] را گزیده و محمود او را به بیمارستان رسانده، تا توضیح اینکه پدربزرگشان، چادر و خیمه برای ادارهها و سازمانها میدوخته و از این جهت، “خیامی” شدهاند.
اما اشاره به همین جزئیات هم باعث شده که لابهلای بحثها، نکات و ایدهها و آموزههای فراوانی مطرح شود.
مثلاً میفهمیم که ماجرای باز و بسته شدن کانالها و تنگهها و چالشهای آنها هم همیشه دردسر بازرگانها بوده است: «درست نمیدانم چه سالی راه کانال سوئز بسته شد. بعد از این اتفاق، کشتیها مجبور بودند از راه دماغهی نیک کالا را از اروپا به خلیجفارس برسانند و کرایهی زیادی مطالبه میکردند. حق بیمهی آنها هم خیلی زیاد شده بود.»
همچنین ریسکپذیری و همراهی دو برادر را در اوایل کار، به خوبی میتوانید از این عبارت حس کنید:
[در دورانی که کارواش داشتند] به محمود گفتم اگر من نتوانستم سفتههایی را که امضا کردهام بپردازم، میروم زندان و تو کار میکنی و مرا از زندان خلاص خواهی کرد.
همچنین ایدهی او برای بیمه کردن خودروها – پیش از به وجود آمدن بیمهی رسمی برای خودرو – نیز جالب است. او از دورانی که بنزهای وارداتی را در مشهد میفروخته میگوید:
رفتارم هم با مشتریان بسیار خوب بود.
اگر یکی از اتومبیلهایی که فروخته بودم تصادف میکرد (آن موقع اتومبیلها مثل حالا بیمه نبودند)، حسابی برای خودم در نظر میگرفتم و قسمتی از درآمدم را به نام بیمه کنار میگذاشتم و از این محل میتوانستم تمام لوازم مورد نیاز هر اتومبیلی را که تصادف کرده بود، بدون بهره به سررسید بعد از پایان اقساط، به مشتری بفروشم و برای اجرت تعمیرات نیز، مبلغی پرداخت میکردم.
استراتژی آنها برای پرورش نیروی انسانی نیز – در صنعتی که بسیار جوان بوده – جالب است:
اکثر کسانی را که در ساخت اتومبیلهای ایرانناسیونال نقش مهمی داشتند از میان کارگران ساختمانی انتخاب میکردیم.
آنها پس از یکی دو سال سرکارگر متخصص و فنی میشدند و میتوانستیم آنها را مهندس تجربی بخوانیم.
نکات فراوانی در کتاب پیکان سرنوشت ما مطرح شده و گام به گام تأسیس و توسعهی ایرانناسیونال در آن روایت شده است. اما از آنجا که این کتاب، ارزش کامل خواندهشدن را دارد، از روایت جزئیات بیشتر صرفنظر کردیم و برخلاف سایر #داستانهای کسب و کار بیشتر شبیه سبک پاراگرافهای فارسی متمم، به نقل جملات منتخبی از کتاب بسنده کردیم تا لذت و شیرینی خواندن کتاب (و البته حقوق صاحب اثر) حفظ شود.
[ خرید کتاب پیکان سرنوشت ما (شهر کتاب آنلاین) ]
[ خرید نسخه الکترونیک کتاب از فیدیبو (به همراه امکان دانلود رایگان بخشی از کتاب) ]
معرفی کتابهای مدیریتی (مرور، نقد، خلاصه کتاب)
پاراگراف فارسی - پاراگراف های منتخب کتابها
معرفی کتابهای روانشناسی (مرور، نقد، خلاصه کتاب)
کتابخوانی و توصیههایی درباره آن
آشنایی با نویسندگان و دانشمندان مدیریت و اقتصاد و روانشناسی
شما با عضویت ویژه در متمم، میتوانید به درسها و آموزشهای بسیاری از جمله موضوعات زیر دسترسی کامل داشته باشید:
فهرست درسهای متمم
موضوعات زیر، برخی از درسهایی هستند که در متمم آموزش داده میشوند:
دوره MBA (یادگیری منظم درسها)
فنون مذاکره | مهارت ارتباطی
تصمیم گیری | تفکر سیستمی
توسعه فردی | مهارت یادگیری
مدیریت بازاریابی | دیجیتال مارکتینگ
نوشته کتاب پیکان سرنوشت ما | خاطرات احمد خیامی به کوشش مهدی خیامی اولین بار در متمم. پدیدار شد.