آیا تا به حال پیش آمده است که همزمان با انجام یک کار، به خاطراینکه مجبور شدهاید آن کار را انجام دهید، حس دلگیری و ناراحتی و نارضایتی را تجربه کنید؟
بسیاری از ما در طول زندگی خود، بارها چنین وضعیتی را تجربه میکنیم و در میان دوستان و آشنایان نیز، نمونههای فراوان آن را میبینیم:
- دوست دارید در کشور بمانید، اما همزمان در حال پیگیری برنامهی مهاجرت خود هستید.
- از بیفایده بودن تحصیلات تکمیلی میگویید و در همان زمان، در جستجوی یک کلاس خوب و موثر هستید تا احتمال قبولی شما را در آزمون کارشناسی ارشد افزایش دهد.
- از فساد گلهمندید؛ اما خود در حال اجرای یک تصمیم غیراخلاقی یا یک رفتار نادرست هستید.
- از بدیهای سیگار میگویید و با مطالعات متعددی که دربارهی زیانهای جبرانناپذیر آن وجود دارد، آشنایید؛ اما همچنان به سیگار کشیدن ادامه میدهید.
بسیار خوشبینانه است که فرض کنیم انسانها دقیقاً به همان شکلی که دوست دارند، زندگی میکنند.
معمولاً واقعیت بیرونی در اطراف ما، ناهماهنگیهای فراوانی با دنیای ذهنی ما دارد. ضمن اینکه در همان دنیای ذهنیمان هم، معمولاً هماهنگی مطلق برقرار نیست.
سوالهایی که تا اینجا مطرح کردیم، مقدمهای هستند تا به بحث ناهماهنگی شناختی یا تعارض شناختی (Cognitive Dissonance) بپردازیم. نظریهای که لئون فستینگر در سال ۱۹۵۷ مطرح کرد و به سرعت مورد توجه روانشناسان قرار گرفت.
ناهماهنگی شناختی: از یک فرض ساده تا یک نظریهی مستحکم
در معرفی لئون فستینگر توضیح دادیم که او معمولاً بر اساس تجربیات و تحلیل شخصی، نظریهای را مطرح میکرد و بار اثبات و بررسیهای دقیقتر بر اساس روش علمی، بر شانهی دانشمندان پس از او میافتاد.
این نظریه هم، مانند بسیاری از حرفها و نظریات دیگر فستینگر (مثلاً مقایسه اجتماعی)، همین مسیر را طی کرده است.
به این صورت که ابتدا صرفاً یک پیشنهاد تجربی بود و بعدها، مطالعات علمی و بررسیهای آزمایشگاهی و عملی، از آن حمایت کردند (+).
کوری تصمیم گیری یا نابینایی در تحلیل انتخابها
طی نیمقرن اخیر، مصداقهای فراوانی از ناهماهنگی شناختی یافته شده است. از مذاکره تا فروش و از رابطه عاطفی تا #استعفا و ترک رابطهی شغلی، نمونههای فراوانی از کارکرد ناهماهنگی شناختی، مشاهده و تجربه شدهاند.
یکی از جذابترین نتایح ناهماهنگی شناختی که اتفاقاً با درس تصمیم گیری هم ارتباط دارد، کوری تصمیم گیری یا نابینایی در تحلیل انتخابهاست. در زبان انگلیسی از دو اصطلاح Decision Blindness و Choice Blindness برای توصیف این وضعیت استفاده میشود (+/+/+).
کوری تصمیم گیری به این معناست که ما گاهی خاطرات مربوط به شرایط تصمیمگیری خود را (خصوصاً با گذر زمان و فراموش کردن جزئیات) فراموش میکنیم. اما متوجه این وضعیت نمیشویم و درک نمیکنیم که اکنون نسبت به مکانیزم انتخاب خود در گذشته، بینایی کافی نداریم.
به این مثالها توجه کنید:
رتبه و امتیاز شما در کنکور، زمانی در حدی بوده که فقط میتوانستهاید به رشتهی X بروید و شما هم همین رشته را انتخاب میکنید.
مدتها از این ماجرا میگذرد و به تدریج، شرایطی را که شما را به این انتخاب وادار کرده، فراموش میکنید.
حالا ممکن است وقتی از شما علت انتخاب رشتهی X را بپرسند، فهرستی از علتها و انگیزههای خود را بیان کنید. فهرستی که هرگز در زمان تصمیمگیری در ذهنتان نبوده است.
برای انجام یک فعالیت مشخص، با جستجو در وب به دو نرمافزار X و Y میرسید.
نرمافزار X از همان ابتدا از شما میخواهد که مبلغ مشخصی را پرداخت کرده و آن را خریداری کنید.
اما نرمافزار Y نسخهی آزمایشی دارد و به شما اجازه میدهد تا مدتی از آن استفاده کنید.
جدای از این نکتهی بدیهی که استفاده از نسخهی آزمایشی، فرصتی برای آشناتر شدن بیشتر با نرمافزار است، نابینایی تصمیمگیری هم میتواند به کمک فروشنده بیاید.
مدتی بعد، ممکن است به خاطر نیاورید که علت انتخاب Y به جای X، پولی بودن X بوده است. بلکه ذهن شما یک روایتِ هماهنگ از ماجرا ساخته و شما، مجموعهای از نقاط قوت و قابلیتها را به عنوان علت انتخاب Y بیان میکنید.
همچنین، اگر همین لحظه به شما بگویند که چرا از این برند گوشی استفاده میکنی، به خاطر نیاورید که در زمان خرید، برای خرید گوشی دیگری، ۱۰٪ کمبود بودجه داشتهاید. یا اینکه در ساعت مراجعه به مرکز خرید، فروشگاههای متعددی بسته بودهاند و این گوشی، حاصل انتخاب از میان گزینههای معدود موجود است.
به همین خاطر، به شرح قابلیتها و تواناییهای ویژهی گوشی خود میپردازید و آنها را علت اصلی انتخاب گوشی در نظر میگیرید.
آزمایش پیتر یوهانسن و همکارانش، یکی از گزینههای معروف در این زمینه است (+).
آنها چند زوج عکس چهره را به افراد مختلف نشان میدادند و میگفتند که در هر زوج، کدام چهره زیباتر است؟
بعد از مدتی، عکسی را دوباره به همان افراد نشان دادند و پرسیدند: چرا این چهره را انتخاب کردی؟
اما یک کار زیرکانه انجام شده بود: عکسهایی که به افراد نشان میدادند، عکسهای انتخاب شدهی آنها نبود.
جز درصد کمی از افراد (حدود ۱۰٪)، هیچکس نفهمید که این عکسها را انتخاب نکرده بوده و اتفاقاً همگی، با انواع توضیحات و توصیفات، علت زیباتر بودنِ عکس را شرح دادند.
جالب اینجاست که ۸۴٪ شرکتکنندگان در پایان آزمایش، در پاسخ به این سوال که آیا تعویض عکسها را متوجه میشوید، گفته بودند که حتماً تغییر و تعویض عکسها را متوجه خواهند شد.
ذهن ما انسانها، نمیتواند شکاف میان نیت و انتخاب را بهسادگی پُر کند.
به همین علت، حتی اگر من موی بلوند دوست داشته باشم و به من بگویند «تو فردی با موی سیاه را به عنوان فرد زیبا انتخاب کردی»، مسئله را معکوس حل میکنم و با خود میگویند: موی سیاه در مورد برخی چهرهها، واقعاً زیباییآفرین است.
تذکر پایانی: بهخاطر داشته باشید که ما در روانشناسی و علوم انسانی، در مورد نتایج آماری و رفتارهای غالب حرف میزنیم و نه پدیدههای قطعی.
بنابراین اگر مواردی را میبینید که هنوز پس از مدتها، فرد به خوبی تصمیمهای اولیهاش را تحلیل میکند و پس از تکرار یک تصمیم یا رفتار، هنوز هم به دقت میتواند آن را توضیح دهد، تعجب نکنید.
اگر مکانیزم ناهماهنگی شناختی قرار بود ۱۰۰٪ قطعیت داشته باشد، همهی دزدان تخممرغ را به عنوان مجرمانهی هواپیماربای بالقوه، دستگیر و زندانی میکردند.
ضمن اینکه همین درس، با این هدف تنظیم شده که ما، این مکانیزم را بهتر بشناسیم و بتوانیم تا حدی آن را مدیریت کنیم.
یکی از کاربردهای تکنیک ثبت و مرور تصمیمها هم، اتفاقاً کاهش اثر این خطای شناختی است.
تمرین
آیا در اطراف خود مصداقهایی از کوری تصمیم گیری را مشاهده کردهاید؟ به عبارتی، آیا کسانی را دیده اید که امروز وقتی تصمیمهای گذشته خود را مرور و تحلیل میکنند، به اصول و معیارهایی اشاره میکنند که میدانید در زمان تصمیم گیری، معیار انتخاب آنها نبوده است؟
در مرور تصمیمهای مهم زندگی خودتان، آیا انتخابهایی را در ذهن دارید که حدس بزنید در مورد برخی از آنها گرفتار پدیده کوری تصمیم گیری هستید؟
The post تعارض شناختی (ناهماهنگی شناختی) appeared first on متمم.