کنترل رابطه در دست کیست؟


جان سی مکسول، کتابی دارد با نام No Limits که در فارسی به بی حد و مرز ترجمه شده است.

کتاب، چندان قوی نیست و نویسنده در آن، بیشتر لحن یک کشیش موعظه‌گر را به‌کار گرفته است. علاوه بر این، ترجمه هم چندان با سلیقه‌ی ما جور درنیامد.

اما در این کتاب، بخش کوچکی وجود دارد که به مهرطلبی و تأمین رضایت دیگران می‌پردازد و به مباحثی که ما در درس خودشناسی مطرح کرده‌ایم ربط پیدا می‌کند.

تصمیم گرفتیم آن بخش را از نسخه‌ی انگلیسی ترجمه کرده و در قالب پاراگراف فارسی برای شما بیاوریم:

وقتی مسیر شغلی خودم را به عنوان یک رهبر آغاز کردم، فکر می‌کردم اثربخش بودن به این معناست که باید همه از من شاد و خشنود باشند. و از آن‌جا که مهارت‌های ارتباطی‌ خوبی داشتم، می‌توانستم به دیگران حس خوب بدهم و وقتی حس خوبی ندارند، سرحال‌شان کنم.

اما من به فرد [مهرطلبی] تبدیل شده بودم دائماً در پی خشنودی و جلب رضایت دیگران بود. معنای دیگر این حرف آن است که دیگران، کنترل زندگی من را در دست گرفته بودند.

روزی یکی از مربیانم به نام المر تاونز (Elmer Towns) چیزی گفت که توجهم را به خود جلب کرد: «جان. اغلب، این طرف ضعیف‌تر است که رابطه را کنترل می‌کند.»

او برایم توضیح داد که افرادی که از قدرت عاطفی بالایی برخوردار هستند، می‌توانند خودشان را در رابطه‌های دشوار تطبیق بدهند، اما طرف ضعیف‌تر، یا نمی‌خواهد و یا نمی‌تواند چنین کند.

پیامد این وضعیت، بسیار بزرگ و مهم است: اگر از نظر عاطفی، تو فرد قوی‌تر در رابطه‌‌ باشی، اما حواست به دینامیک و تحولات رابطه در طول زمان نباشد، [به تدریج] خودت را با شیوه‌ی ارتباط‌سازی طرف مقابل تطبیق می‌دهی.

اما اگر حواست به تحولات و دینامیک رابطه باشد، گزینه‌های دیگری انتخاب می‌کنی: یا سعی می‌کنی با اقدام‌هایی، روی جنس رابطه تأثیر بگذاری، یا این‌که لااقل خود را به شکل منفعلانه با رابطه تطبیق می‌دهی [ و دیگر تلاش و کوشش فعالانه برای حفظ و ارتقاء رابطه انجام نمی‌دهی] و یا این‌که از طرف مقابل فاصله می‌گیری.

لئو بوسکالیا گفته است: «ساده‌ترین کار در دنیا این است که خودت باشی، و دشوارترین کار این است که بخواهی چیزی باشی که دیگران می‌خواهند. هرگز اجازه نده دیگران تو را در‌ چنین موقعیتی قرار دهند.»

نگاه من به رابطه‌هایم از آن روز فرق کرد: اگر طرف ضعیف‌تر، رابطه‌ی من را کنترل می‌کند، من باید کاری کنم. وگرنه به حداکثر ظرفیت و توانمندی‌هایم نخواهم رسید.

افراد ناکارآمد میل دارند دیگر هم در حد آن‌ها کارکرد داشته باشند. افراد متوسط، می‌خواهند دیگران هم متوسط باشند. آن‌هایی که دستاوردهای بزرگ دارند، می‌خواهند که دیگران هم دستاوردی داشته باشند.

این مسئله برای من، آغاز یک سفر اکتشافی بود.

اول سعی کردم به دور از سوگیری و پیش‌داوری، به آن‌هایی در جلب رضایت‌شان می‌کوشیدم، نگاه کنم. آن‌ها در زندگی خود به چه سو می‌رفتند؟ انگیزه‌هایشان چه بود؟ آیا می‌فهمیدند که [باید] چشم‌انداز بزرگتری داشته باشند؟ آیا خواسته‌هایشان در راستای منافع دیگران بود؟

سپس به الگوهای مثبت رهبری و رشد و موفقیت نگاه کردم. آن‌ها چه می‌کردند؟ اولویت‌هایشان چه بود؟ چگونه برای محقق کردن چشم‌اندازشان می‌کوشیدند؟ با دیگران چگونه رفتار می‌کردند؟

در مقایسه‌ی این دو گروه، شباهتی نیافتم. آن‌هایی که تحسین‌شان می‌کردم، راهِ رو به جلو را نشانم دادند. آن‌ها را الگو قرار دادم و از ایشان آموختم.

هر چقدر بیشتر چنین کردم [و در این مسیر به پیش رفتم]، میل من به خشنود و راضی کردن دیگرانی که با من هم‌سو و هم‌هدف نبودند، کمتر شد. و در برخی موارد، مجبور شدم رابطه‌های قدیمی را رها کنم تا بتوانم سبک زندگی و رهبری جدید را در آغوش بگیرم.

پیشنهاد عضویت در متمم

دوست عزیز.

شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمه‌ی عبور) می‌توانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.

ثبت‌نام به عنوان کاربر آزاد متمم

همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همه‌ی درس‌های متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درس‌های مختص کاربران ویژه متمم را نیز می‌توانید در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های مختص کاربران ویژه متمم

البته از میان درس‌های مطرح شده، شاید بهتر باشد ابتدا مطالعه‌ و بررسی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:

دوره MBA

فنون مذاکره | تصمیم گیری

تحلیل رفتار متقابل | پرورش تسلط کلامی

افزایش عزت نفس | چگونه شاد باشیم

اطلاعات بیشتر در مورد ثبت نام

سری مطالب حوزه خودشناسی

نوشته کنترل رابطه در دست کیست؟ اولین بار در متمم. پدیدار شد.

درباره نویسنده: administrator

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *