اندر حکایت لذت آنی در خواندن مقاله

چندسال پیش که وقت آزادم بیشتر بود و هنوز درگیر کار و زندگی نشده بودم، پایِ ثابت برنامه‌های مشاعره اسماعیل آذر بودم. شعر می‌خواندم، می‌شنیدم و با شرکت‌کننده‌های توی تلویزیون رقابت می‌کردم.

غوطه‌ور در لذت شعرخوانی و به‌خاطر سپردن آن‌ها بودم، تا اینکه یک شب در یکی از برنامه‌ها، دکتر آذر دو بیت خواند که معادلات ذهنی من را کاملاً بهم ریخت. شعر این بود:

شعر خوش آن نیست که برداریش / خوانی و دریابی و بگذاریش

شعر خوش آن است که راهت زند / پنجه به دامان نگاهت زند

راستش را بخواهید، خیلی از ماها به شعر و مقاله در حد همان “خوانی و دریابی و بگذاریش” نگاه می‌کنیم؛ برای همین هم درگیر لذت‌های آنی می‌شویم و برای فهمیدنِ عمیق چیزها خیلی وقت صرف نمی‌کنیم.

حالا بعد از چند سال که بیشتر سروکارم با خواندن و نوشتن است، بیشتر از گذشته یاد این دو بیت می‌افتم.

به این فکر می‌کنم که قرار است مقاله‌ای کوتاه بنویسیم که خواننده برای لحظاتی از خواندش لذت ببرد و  فکر کند حالا همه‌چیز را می‌داند؛ یا نه، روزها وقت بگذاریم تا چیزی به او ارائه کنیم که نگرشش را تغییر دهد و راه را برایش باز کند.

نظر شما چیست؟ لذت‌های آنی را ترجیح می‌دهید یا دوست دارید برای فهمیدن مسائل وقت صرف کنید؟ ?

نوشته اندر حکایت لذت آنی در خواندن مقاله اولین بار در نوین. پدیدار شد.

درباره نویسنده: administrator

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *