چند جمله از نوشته‌ها و کتابهای مارگارت اتوود | پاراگراف فارسی

مارگارت اتوود (Margaret Atwood) برای خواننده‌ی ایرانی نام ناآشنایی نیست.

کتاب‌های بسیاری از این شاعر و نویسنده‌ی کانادایی به فارسی ترجمه شده‌اند که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به سرگذشت ندیمه، آدمکش کور، بر امواج، سرپناه کاغذی، چشم گربه و عروس فریبکار اشاره کرد.

این بار برای پاراگراف فارسی متمم، جمله‌هایی را از کتاب‌های مختلف اتوود گردآوری کرده و برای شما ترجمه کرده‌ایم:

وقتی یک تمدن در خاک و خاکستر فرو می‌رود و ناپدید می‌شود، هنر تنها چیزی است که در قالب عکس‌ها، کلمات، موسیقی و ترکیب‌های پرداخته از خیال باقی می‌ماند.

معنا، معنای انسان، با این‌ها تعریف می‌شود.

می‌گویند «به وادی جنون کشیده شد»، انگار که جنون، جهت دارد، مثلاً [سرزمینی است که] در غرب نشسته؛ یا انگار خانه‌ای است که در آن پا می‌گذاری؛ یا شاید کشوری کاملاً مستقل.

اما وقتی دیوانه می‌شوی، به هیچ جای دیگری نمی‌روی. بلکه همان‌جا که هستی باقی می‌مانی و این دیگری است که به سوی تو حرکت می‌کند و [به قلمرو‌ تو پا می‌گذارد.]

اگر قرار بود ما را به خاطر افکارمان محاکمه کنند، همه به اعدام محکوم می‌شدیم.

نامیرایی یک مفهوم است.

اگر میرا بودن را نه به معنای مرگ، بلکه به مفهوم آگاهی از مرگ و ترس از آن در نظر بگیری، آن‌گاه نامیرایی یعنی زندگی در غیاب چنین هراسی.

نوزادها نامیرا هستند.

آزادی فقط یک نوع نیست.

آزادی انجام دادن [یک سری کارها و فعالیت‌ها] با آزادی انجام ندادن تفاوت دارد.

عشق بینایی را تار می‌کند؛ اما وقتی فرونشست، همه چیز را از هر زمان دیگری شفاف‌تر می‌بینی.

درست مثل موجی که عقب نشسته باشد، هر چه در آن پرت یا غرق شده، نمایان می‌شود: بطری‌های شکسته، دستکش‌های کهنه، قوطی‌های زنگ‌زده، بدن‌های جویده‌شده‌ی ماهی‌ها و استخوان‌ها.

اگر می‌دانستی که قرار است چه اتفاقی بیفتد، اگر همه‌ی آن‌چه را که قرار است روی دهد می‌دانستی، اگر می‌دانستی که نتایج اقدام‌هایت چیست، نابود می‌شدی.

ترجیح می‌دادی به سنگ تبدیل شوی. نه می‌خوردی و نه می‌نوشیدی و نه می‌خندیدی و نه حتی از بستر برمی‌خاستی.

دیگر عاشق هیچ‌کس نمی‌شدی. جرأت نمی‌کردی که چنین کنی.

بهتر، هرگز به معنای بهتر برای همه نیست. همیشه کسانی هستند که بهتر شدن، برای آن‌ها به معنای بدتر شدن باشد.

داستان‌های [تلخ و ترسناک] روزنامه‌ها داستان ما نبودند.

درست مانند خواب و خیالی برایمان بودند، خواب‌های بدی که دیگران می‌دیدند.

می‌گفتیم چه ترسناک. واقعاً هم ترسناک بودند؛ بی‌آن‌که برایمان باورپذیر باشند. آن داستان‌ها ابعادی داشتند که در ابعاد زندگی ما نمی‌گنجید.

ما آدم‌هایی بودیم که برایمان جایی در روزنامه‌ها نبود. ما در حاشیه‌ی خالی و سفید کنار روزنامه زندگی می‌کردیم و البته این به ما آزادی بیشتری می‌داد.

ما درز میان داستان‌های آن‌ها بودیم.

مطالب مرتبط

  معرفی کتابهای مدیریتی (مرور، نقد، خلاصه کتاب)

  پاراگراف فارسی - پاراگراف های منتخب کتابها

  معرفی کتابهای روانشناسی (مرور، نقد، خلاصه کتاب)

  کتابخوانی و توصیه‌هایی درباره آن

  آشنایی با نویسندگان و دانشمندان مدیریت و اقتصاد و روانشناسی

پیشنهاد عضویت در متمم

دوست عزیز.

شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمه‌ی عبور) می‌توانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.

ثبت‌نام به عنوان کاربر آزاد متمم

همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت، به همه‌ی درس‌های متمم دسترسی خواهید داشت. فهرست برخی از درس‌های مختص کاربران ویژه متمم را نیز می‌توانید در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های مختص کاربران ویژه متمم

البته از میان درس‌های مطرح شده، شاید بهتر باشد ابتدا مطالعه‌ و بررسی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:

دوره MBA

فنون مذاکره | تصمیم گیری

تحلیل رفتار متقابل | پرورش تسلط کلامی

افزایش عزت نفس | چگونه شاد باشیم

اطلاعات بیشتر در مورد ثبت نام

نوشته چند جمله از نوشته‌ها و کتابهای مارگارت اتوود | پاراگراف فارسی اولین بار در متمم. پدیدار شد.

درباره نویسنده: administrator

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *