ارزش چیست؟ | تعریف ارزش و ارزش آفرینی در کسب و کارها


از دوستان عزیز متممی انتظار می‌رود پس از مطالعه این درس:

  • بتوانند ارزش را تعریف کرده و میان ارزش اخلاقی، ارزش اقتصادی و ارزش استراتژیک تمایز قائل شوند.
  • بتوانند تفاوت بین ارزش و قیمت را در اقتصاد شرح دهند.
  • پس از درک مفهوم ارزش، بتوانند کسب و کارها و محصولات مختلف را از این منظر تحلیل کنند و ببینند که تا چه حد، ارزش آفرین محسوب می‌شوند.
فشار ذهنی هنگام مطالعه
نیاز به مشارکت شما
کسب و کار
زندگی
£

اهمیت بحث ارزش و خلق ارزش در مدیریت کسب و کار آن‌قدر زیاد است که ما دوره MBA متمم را با مجموعه درس‌های ارزش و ارزش آفرینی آغاز کرده‌ایم.

بنابراین طبیعی است انتظار داشته باشید که یک درس را اختصاصاً برای پرداختن به مفهوم ارزش در نظر بگیریم.

شاید این درس کمی جدی یا حتی خسته‌کننده باشد، اما مقدمه‌ای بسیار حیاتی برای درس‌های بعدی ماست و مهم است که آن را با دقت و جدیت مطالعه کنید.

پیش از این‌که بحث ارزش و ارزش آفرینی در کسب و کار را باز کنیم، باید تأکید کنیم که تعریف ارزش در استراتژی، بازاریابی، کارآفرینی و مدل کسب و کار  با آن‌چه در گفتگوهای روزمره درباره‌ی ارزش‌های اخلاقی و سلسله مراتب ارزش‌ها می‌گوییم و می‌شنویم، تفاوت دارد.

در این درس به موضوعات می‌پردازیم:

  • واژه ارزش و معنای لغوی آن
  • تعریف ارزش‌های اخلاقی
  • ارزش به‌کارگیری یا کارآمدی محصول
  • ارزش مبادله‌ای (قیمت)
  • تعریف ارزش استراتژیک
  • تعریف ارزش افزوده (ارزش با نگاه اقتصادی)
  • توضیح مفهوم خلق ارزش در ادبیات مدیریت و کسب و کار

معنی لغوی ارزش

واژه‌ی ارزش (Value) با همه‌ی تنوعی که در کاربردهایش وجود دارد، یک مفهوم پایه را همه‌جا در دل خود دارد و آن ارزیدن و ارزشمند بودن است.

وقتی می‌گوییم «صداقت برای من یک ارزش است»، منظورمان این است که «آن‌قدر برایم می‌ارزد که حاضرم چیزهای دیگری را به خاطر حفظ آن از دست بدهم.»

در اقتصاد هم وقتی می‌گوییم «ارزش این کالا، یک میلیون تومان است» یعنی «می‌ارزد برای به دست آوردن آن، یک میلیون تومان هزینه کنی.»

اما این بحث ارزیدن و ارزش داشتن به همین سادگی نیست و جزئیات و ظرافت‌های فراوانی دارد که در ادامه به آن می‌پردازیم.

تعریف ارزش اخلاقی (Moral/Ethical Values)

ارزش های اخلاقی اصول و قوانینی هستند که مبنا و چارچوب تصمیم‌گیری‌های ما را شکل می‌دهند.

وقتی در وضعیتی قرار بگیرید که مجبور باشید از میان چند گزینه، یکی را انتخاب کنید، ابتدا گزینه‌هایی را که با ارزش‌های شما سازگار نیست کنار می‌گذارید و سپس، از میان آن‌چه باقی‌مانده، بهترین گزینه را انتخاب می‌کنید.

البته همیشه کار و زندگی ما به همین خوبی و سادگی پیش نمی‌رود:

برای همه‌ی ما پیش آمده که در یک تصمیم‌گیری، هر یک از گزینه‌های پیش رو، به نوعی با یکی از ارزش‌های ما در تضاد و تعارض است.

اما چون در موارد بسیاری ناگزیریم که در انتها یک گزینه را انتخاب کنیم، چاره‌ای نداریم جز این‌که ارزش‌های خود را با یکدیگر مقایسه کنیم و گزینه‌ای را انتخاب کنیم که کمترین آسیب را به ارزش‌هایمان می‌زند. مثلاً:

  • صداقت ارزش مهم‌تری است یا حفظ امنیت خانواده؟
  • امنیت شغلی مهم‌تر است یا فاصله گرفتن از کسانی که فساد اقتصادی دارند؟
  • ماندن در کشور مهم‌تر است یا زندگی با ابهام کمتر؟

بسیاری از افراد، ارزش‌ها را موضوعی فردی می‌دانند. اما اگر تفکر سیستمی را به خوبی آموخته باشید، می‌دانید که آن‌چه بسیاری از ما به عنوان ارزش‌های مطلوب اخلاقی (فضیلت‌های اخلاقی) می‌شناسیم، به بقاء و دوام جامعه هم کمک می‌کنند.

از آن‌جا که ما در درس سلسله مراتب ارزش‌ها به این موضوع پرداخته‌ایم،‌در این درس از کنار آن عبور می‌کنیم و فقط به‌خاطر می‌سپاریم که ارزش اخلاقی با ارزش اقتصادی و استراتژیک تفاوت دارد و این مفاهیم صرفاً در واژه با هم مشترک هستند.

ارزش به‌کارگیری یا کارآمدی (Use Value)

ارزش به‌کارگیری یکی دیگر از انواع ارزش است که همه‌ی ما در گفتگو‌های روزمره آن را به‌کار می‌بریم. در این‌جا سوال کلیدی این است که یک محصول چقدر به کار شما می‌‌آید و برای شما استفاده دارد.

واضح است که Use Value تا حد زیادی ذهنی و نسبی است و هر کس، ارزیابی متفاوتی از آن دارد.

مثلاً ممکن است کسی کیف یا کفش خود را از یک برند بسیار گران‌قیمت بخرد و معتقد باشد که برای او می‌ارزد. این ارزیدن می‌تواند به خاطر لذتی باشد که از داشتن آن محصول می‌برد یا سطحی از کیفیت و طراحی که معتقد است فقط در آن برند وجود دارد و یا این‌که می‌خواهد با آن کیف یا کفش، به همکارانش فخر بفروشد.

به هر حال، همه‌ی این‌ها از جنس ارزش به‌کارگیری یا Use Value هستند.

Use Value با قیمت بی‌ارتباط نیست؛ اما الزاماً هم از آن تأثیر نمی‌پذیرد (فاکتورهای بسیاری باید در کنار Use Value قرار بگیرند تا در نهایت بتوان قیمت را تعیین کرد).

ارزش مبادله‌ای (Exchange Value)

ارزش مبادله‌ای همان چیزی است که ما معمولاً به عنوان قیمت می‌شناسیم و به آن اشاره می‌کنیم.

وقتی برای یک محصول، مبلغ مشخصی می‌پردازیم یا این‌که آن را با محصولی دیگر تهاتر می‌کنیم، ارزش مبادله‌ای آن مشخص می‌شود.

ارزش مبادله‌ای فقط تابع ارزش به‌کارگیری نیست؛ بلکه فاکتورهای رقابتی بازار هم روی آن تأثیر می‌گذارند. مثلاً افزایش عرضه یا کاهش تقاضا، می‌تواند روی ارزش مبادله‌ای بسیاری از محصولات (نه همه‌ی آن‌ها) تأثیر بگذارد.

ارزش استراتژیک (Strategic Value)

ارزش استراتژیک موضوعی است که معمولاً باعث اختلاف‌نظر میان استراتژیست‌ها و حسابداران می‌شود.

هر چیزی که ارزش مبادله‌ای و قیمت بالایی دارد، الزاماً ارزش استراتژیک بالایی ندارد.

فرض کنید یک شرکت پنج محصول مختلف تولید می‌کند که چهار مورد از آن‌ محصول‌ها دارای ریشه‌ی مشترک هستند و یکی، کاملاً متفاوت مستقل از آن‌هاست.

اتفاقاً ممکن است حاشیه‌ی سود این محصول پنجم از هر چهار محصول دیگر هم بالاتر باشد و طبیعتاً واحد حسابداری، چنین محصولی را مطلوب و مؤثر می‌بیند.

در این میان، مدیری که نگاه استراتژیک دارد و به توسعه کسب و کار فکر می‌کند، تصمیم می‌گیرد محصول پنجم را به کلی متوقف کرده و روی توسعه‌ی بازار چهار محصول دیگر (= عرضه‌ی آن محصولات در بازارهای جدید) متمرکز شود.

تمرکز چیزی نیست که مستقیماً در صورت‌های مالی منعکس شود و توسعه‌ی بازار هم احتمالاً در کوتاه‌مدت به سود تبدیل نمی‌شود.

پس حذف این محصول، بخشی از سود شرکت را حذف کرده؛ اما هم‌زمان ارزش استراتژیک ایجاد می‌کند.

بعداً در درس تفکر استراتژیک با دیدگاه مبتنی بر منابع آشنا می‌شویم و مفهوم مزیت رقابتی پایدار را هم می‌آموزیم. آن‌جا خواهیم دید که: «هر منبع و داشته‌ای، الزاماً ارزش استراتژیک ندارد و چه بسا، نداشتن‌ و کنارگذاشتن آن، مفیدتر از حفظش باشد.»

ارزش افزوده (Added Value)

ما آن‌قدر اصطلاح مالیات بر ارزش افزوده (VAT) را شنیده‌ایم که بار معنایی ارزش افزوده هم برای ما تغییر کرده و بسیاری از ما با شنیدن ارزش افزوده (Added Value) فکر می‌کنیم موضوع بحث، پولی است که باید به دولت پرداخت شود.

در حالی که ارزش افزوده و ایجاد ارزش افزوده یک مفهوم اقتصادی از جنسِ خلق کردن است و البته مانند بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی دیگر، در کشورهای مختلف مالیات‌هایی هم برای آن وضع می‌شود.

درک تعریف ارزش افزوده، با بررسی یک مثال، ساده‌تر خواهد بود:

مثال برای ارزش افزوده

فرض کنید کسی با ۱۰۰۰۰ تومان آرد و ۱۰۰ تومان گاز و ۷۰ تومان هزینه‌ی سربار (اجاره و دستمزد و …) توانسته کیکی بپزد که اکنون ۱۰۱۷۰ تومان فروش می‌رود.

چنین فردی هم کارآفرین است؛ اما ارزش افزوده ایجاد نکرده است.

کارآفرین از این جهت که یک کسب و کار با تعدادی موقعیت شغلی ایجاد کرده است. او حتی چیزی خلق کرده که برای دیگران «ارزش مبادله‌ای» دارد و آن‌ها هم حاضرند در ازاء پرداخت مبلغ مشخصی، کیک را خریداری کنند.

 اما ارزش افزوده وقتی معنا پیدا می‌کند که چیزی بر ارزش مواد اولیه و هزینه‌ی سایر عوامل تولید افزوده شود. 

اگر چنین فردی بتواند با همان مواد اولیه و هزینه، کیکی تولید کند که ۱۵۱۷۰ تومان فروخته شود، توانسته ۵۰۰۰ تومان ارزش افزوده تولید کند.

تمرین درس تعریف ارزش

به تمام پول‌هایی که دیروز و امروز هزینه کرده‌اید فکر کنید. به نظر شما، بیشترین درصد ارزش افزوده را کدام تولید کننده کالا یا خدمت برای خودش ایجاد کرده بود؟ تا چه حد آن شیوه ایجاد ارزش افزوده را برای او پایدار ارزیابی می‌کنید؟

سری مطالب حوزه ارزش آفرینی

نوشته ارزش چیست؟ | تعریف ارزش و ارزش آفرینی در کسب و کارها اولین بار در متمم. پدیدار شد.

درباره نویسنده: administrator

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *