گوردون آلپورت


امروز اگر کتابی با عنوانِ شدن (Becoming) به‌ گوش‌تان بخورد، قریب به یقین می‌توانید فرض کنید که منظور گوینده، کتاب خاطرات میشل اوباما است که از کتابهای پرفروش سال‌های اخیر نیز بوده است (Becoming).

اما اگر چند دهه قبل در دانشگاه هاروارد، به کتابی با عنوان Becoming اشاره می‌شد، بیشتر دانشجویان علوم انسانی می‌دانستند که موضوع بحث، کتاب گوردون آلپورت است:

Becoming – Basic Considerations for a Psychology of Personality

گوردون آلپورت را یکی از بنیان‌گذاران روانشناسی انسان گرا می‌دانند. حتی گفته می‌شود او نخستین کسی است که اصطلاح روانشناسی انسان گرا را درست کرد و به‌کار برد (+).

گوردون آلپورت و آرزوی درک شدن توسط دیگران

برای این‌که اهمیت اصطلاح روانشناسی انسان گرا و جایگاه اندیشه‌ی آلپورت را در میانه‌ی قرن بیستم بدانید، کافی است به مفهومِ شدن توجه کنید:

در میانه‌ی قرن بیستم، مکتب فکری روانکاوهایی مانند یونگ و فروید، طرفداران فراوان داشت و آن‌ها، انسان را حاصل تعامل نیروها و انرژی‌های درونی متنوعی می‌دانستند که اغلب، خود فرد از آن‌ها آگاهی ندارد. ضمن این‌که روانکاوان از روش علمی استفاده نمی‌کردند و قضاوت‌ها، تحلیل‌ها و مداخله‌های درمانی‌شان بیشتر بر قضاوت‌ و تجربه‌های شخصی استوار بود.

گروه دیگری هم که می‌خواستند از چارچوب علمی استفاده کنند، تحت تأثیر نگاه مکانیکیِ غالب (که اسکینر و رفتارگرایان از آن دفاع می‌کردند)، انسان را یک ماشین مکانیکی – ولو پیچیده – می‌دیدند و برای فردِ انسان و اراده‌ی او ارزش چندانی قائل نبودند. از نگاه رفتارگرایان، بخش زیادی از آن‌چه انسان انجام می‌داد، به این بازمی‌گشت که چه تشویق‌ها و تنبیه‌هایی را در گذشته تجربه کرده و چکونه شرطی شده است.

این مسئله در حدی جدی بود که اسکینر، حتی تعریف مفهومی مانند شخصیت را غیرضروری می‌دانست؛ چون شخصیت به عنوان یک ویژگی مستقل با ثبات در فرد، از نظر او معنا نداشت (تعریف شخصیت).

در چنین شرایطی، آلپورت کتاب شدن را نوشت و در آن به این دیدگاه پرداخت که انسان، موجودی است که دائماً در حال خلق و بازآفرینی خویش است و پیوسته در مسیر تبدیل شدن به نسخه‌ای کامل‌تر و گسترده‌تر از خویش حرکت می‌کند (می‌تواند حرکت کند).

منظور از شخصیت کاردینال چیست؟

گوردون آلپورت، صفاتی را که برای توصیف شخصیت یک فرد به‌کار می‌روند، به سه دسته تقسیم می‌کرد و به این تقسیم‌بندی توجه ویژه‌ای داشت:

تعریف شخصیت کاردینالی چیست؟ به چه کسی شخصیت کاردینال می‌گویند؟

منظور آلپورت از صفات شخصیتی کاردینال (یا بنیادین)، صفاتی است که بنیاد رفتار و شخصیت یک فرد را می‌سازند و بر روی نوع نگاه او به تمام زندگی تأثیر می‌گذارند.

کسی که شخصیت کاردینال دارد، یعنی یک یا چند ویژگی دارد که در تمام ابعاد زندگی او جلوه‌گر شده‌اند.

آلپورت گاهی از صفات کاردینال با عنوان Ruling Passions of Life نام می‌برد. به این معنا که این صفات، شوق حاکم بر زندگی یک فرد هستند و تمام تصمیم‌ها و انتخاب‌های او و هدایت زندگی‌اش را در اختیار خود می‌گیرند.

برای این‌که بدانید آیا یک فرد، صفات کاردینال دارد یا نه، به این فکر کنید که آیا می‌توانید تمام وجود او را با یک صفت، معادل فرض کنید؟

مثلاً آیا می‌توانید چنین بگویید: «من راستگویی را با … می‌فهمم و تصور می‌کنم و هر وقت واژه‌ی راستگویی را می‌شنوم، او را به‌خاطر می‌آورم و هر گاه، نام او را می‌خوانم یا می‌شنوم، گویی کسی کلمه‌ی راستگویی را در گوشم نجوا می‌کند.»

جز در این حالت، شما (یا فرد مورد نظرتان) از صفت شخصیتی کاردینال بهره‌مند نیستید (نیست).

طبیعتاً با این توضیح باید متوجه شده باشید که افراد کاردینال در اطراف ما چندان زیاد نیستند. افرادی که آن‌قدر خود و زندگی و مأموریت و اهداف‌شان را بشناسند که چند ویژگی یا صفت، در همه‌ی ابعاد زندگی‌شان جلوه‌گر شود.

مهم‌ترین نکته را در توصیف شخصیت کاردینال از یاد نبرید: اوج صفات شخصیتی کاردینال زمانی است که نام فرد مترادف با یک صفت یا ویژگی به کار می‌رود.

برخی از افرادی که صفات شخصیتی کاردینال داشته اند، واژه‌های جدیدی به زبان ما افزوده‌اند: صفات بنیادی ماکیاولی در تاریخ چنان شفاف و مشخص است که لغت ماکیاولیزم، به عنوان نمادی از قدرت خواهی و قدرت گرایی و توجیه وسیله به خاطر هدف، در زبان عامه مردم رایج شده است.

بر خلاف صفت کاردینال – که در افراد کمی مشاهده می‌شود – صفات کلیدی (Central Traits) برای همه‌ی ما انسان‌ها قابل تعریف و استفاده است. صفات کلیدی، واژه‌‌هایی هستند که ما برای توصیف شخصیت یک نفر (خود یا دیگران) از آن‌ها استفاده می‌کنیم.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید آلپورت معتقد بود که برای توصیف شخصیت اغلب انسان‌ها، پنج تا ده صفت کافی است. به عبارت دیگر، فکر می‌کرد که با کمتر از پنج صفت، ما نمی‌توانیم تصویر دقیقی از شخصیت یک نفر ترسیم کنیم و هم‌چنین کمتر کسی را می‌توان یافت که بیش از ده ویژگی مشخصه‌ی ثابتِ متمایزِ مهمِ قابلِ ذکر داشته باشد.

فرض کنید دوستی به نام مریم دارید که در توصیف او، از واژه‌‌های ریسک پذیر، مهربان، دارای پشتکار، مذهبی و امیدوار استفاده می‌کنید.

اما در عین حال، ممکن است دوست شما، هیچ یک از این صفات را در حدِ یک نماد نداشته باشد. یعنی مثلاً نتوانید بگویید که برای من، امیدوار بودن یعنی مریم و هم‌چنین اسم مریم، همیشه و هر لحظه، امید را تداعی می‌کند.

در این حالت، پنج صفتی که فهرست کرده‌اید، صفات کلیدی مریم هستند. از سوی دیگر می‌توان گفت او هیچ صفت کاردینالی ندارد.

صفات ثانویه از دیدگاه آلپورت، صفاتی هستند که در برخی حوزه‌های محدود و خاص وجود دارند. مثلاً:

  • ممکن است دوستی داشته باشید که کم حوصله است؛ اما نه در همه جا؛ بلکه در جلسات کاری
  • ممکن است شما زود عصبانی شوید؛ اما نه در همه جا؛ بلکه در محیط خانواده (در محیط کار، باور نمی‌کنند که شما به سرعت عصبانی شوید)

آلپورت این نوع صفات و ویژگی‌های شخصیتی را که در یک فضا و مکان و موقعیت محدود، وجود دارند و دیده می‌شوند، صفات ثانویه می‌نامد.

حاصل زندگی آلپورت

آلپورت جز مقاطعی بسیار کوتاه، تقریباً تمام پنجاه سال عمر خود را در دانشگاه هاروارد گذراند و نقش مهمی در توسعه‌ی روانشناسی انسان گرا و به طور خاص، شخصیت شناسی صفاتی (توصیف شخصیت بر مبنای فهرست کردن چند ویژگی) ایفا کرد.

آن‌هایی که او را می‌شناختند، دقت کلامی و پشتکار را صفت‌های کاردینال او می‌دانستند (+):

  • وقتی ده ساله بود، دوستان هم‌کلاسی‌اش می‌گفتند که آلپورت، دیکشنری قورت داده است و برای این‌که مطمئن شود فهرست صفت‌هایش برای توصیف شخصیت کامل هستند، یک دیکشنری را از اول تا آخر خواند و واژه‌هایش را طبقه‌بندی کرد.
  • وقتی می‌خواست شخصیت را تعریف کند، ده‌ها تعریف را که قبل از او ارائه شده، فهرست کرده و منتشر کرد (فراموش نکنید که آن موقع، اینترنت و گوگل نبوده و هر یک تعریف به معنای ساعت‌ها جستجو و بررسی منابع بوده است).
  • او به شدت پیگیر مقالات حوزه‌ی خودش بود و هر ساله، گزارش خلاصه‌ای از “تقریباً هر آن‌چه” در زمینه‌ی روانشناسی منتشر شده بود، تنظیم و منتشر می‌کرد (Psychological Abstracts).

منتقدان آلپورت هم کم نبودند. کسانی که معتقد بودند روش واژه‌نامه‌ای برای توصیف شخصیت کافی و مناسب نیست و یا این‌که او نباید تمام دستاوردهای روانکاوی را کنار گذاشته و طرد کند.

اما به هر حال، آلپورت نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت شناسی علمی داشت و بسیاری از نظریه‌های موفق شخصیت شناسی در حال حاضر، به شکل مستقیم یا غیرمستقیم، مدیون تلاش‌های او هستند.

آلپورت دغدغه‌های انسانی خود را هرگز در میان تلاش‌های علمی‌اش فراموش نکرد و سال‌های پایانی زندگی‌اش (قبل از مرگ در هفتاد سالگی در سال ۱۹۶۷)، به صورت متمرکز بر روی پیش‌داوری به عنوان یک ضعف بزرگ انسان‌ها کار می‌کرد.

او بارها بر این نکته تأکید کرد که مسیر بلوغ انسانی از تلاش برای حذف پیش‌داوری‌ها می‌گذرد و می‌گفت: «اگر می‌دانید که پیش‌داوری دارید و اگر از داشتن پیش‌داوری نسبت به سایر انسان‌ها شرمسارید، باید به شما مژده دهم که در مسیر کمرنگ کردن تدریجی این صفت هستید.»

گوردون آلپورت با طبقه بندی انسان ها موافق نبود و هر انسان را دارای مسیر زندگی خاص خودش می دانست

تمرین و مشارکت در بحث

 به  برخی از انسان‌های بزرگی که در تاریخ یا در زندگی اطراف‌تان می‌شناسید و به عنوان الگو در نظر می‌گیرید فکر کنید. آیا در آنها صفات شخصیتی کاردینال می‌بینید؟ اگر چنین است، آیا می‌توانید زندگی آن‌ها را در چند جمله خلاصه کنید و بگویید که چگونه همه‌ی زندگی‌شان در آن صفت (یا صفت‌ها) خلاصه شده است؟

(الزامی نیست که پاسخ این بخش از تمرین‌ را حتماً در زیر این درس بنویسید؛ همین‌ که در دفتر یادداشت شخصی خود بنویسید هم، کافی خواهد بود)

آیا برای خودتان صفات بنیادین شخصیتی می‌شناسید؟ صفت‌هایی که توانسته باشند هویت شما را بسازند؟

آیا صفت یا صفت‌هایی هست که میل داشته باشید به تدریج، به صفت کاردینال زندگی شما تبدیل شوند؟ آیا برایتان مهم است که شما را به عنوان یک شخصیت کاردینالی بشناسند؟

آیا به نظر شما، هزینه‌های تلاش برای دستیابی به یک صفت کاردینال و تطبیق سبک زندگی با این صفت، به زحمت و هزینه‌هایی که دارد می‌ارزد؟ آیا می‌توان این صفت‌ها را آگاهانه انتخاب و مهندسی کرد؟ یا باید خودشان به تدریج از روند و سبک زندگی ما، سر بر آورند و پدیدار شوند؟

سری مطالب حوزه شخصیت شناسی

The post گوردون آلپورت appeared first on متمم.

درباره نویسنده: administrator

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *